تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

دانلود داستان کوتاه کافه بی کسی به قلم ویدا

دانلود داستان کوتاه کافه بی کسی

 


دانلود داستان کوتاه کافه بی کسی به قلم ویدا 

اطلاعات کتاب:



نام اثر: کافه بی‌کسی

نویسنده: فاطمه شکرانیان (ویدا)

ویراستار: Pegah.a

کپیست: star

طراح جلد: green voice

ژانر : عاشقانه، تراژدی


خلاصه داستان کوتاه کافه بی کسی:

عاشقی جُرمیست که تاوانش زهر نارو است. تو را در باتلاق خود می‌کشاند و خوب که در ژرفای عشق فرو رفتی، نفست را می‌برد. تو می‌مانی و آرمانِ یک ناجی که بیاید و مدد دهد. نه چَشم‌داشتی به انتهای راه است، نه آرزویی برای زیستن و نه رمقی. مدت‌ها بعد، از آن دوردست‌ها اگر سراب‌زده شوی؛ بلکه مردی را ببینی و با خود بگویی که ای کاش عاشقت کند وقتی چند دقیقه‌ی پیش خیانت لالت کرد!

دانلود داستان کوتاه کافه بی کسی

مقدمه:

عاشق شدن، به زمان کاری ندارد

به آدمش کاری ندارد

به فهمیدن یا نفهمیدن کاری ندارد

به دیوانگی، کاری ندارد

به زجر کشیدن، کاری ندارد

حتی به دردش نیز کاری ندارد

شاید اصلاً نفهمی عاشق شدی و…

گمان کنی این درد یک سرماخوردگی بچگانه‌ است؛

اما فقط وقتی اطرافیانت از چشمانت عشق را می‌خوانند و تو را آگاه می‌کنند.

می‌فهمی که در سیاه‌چاله‌ای وصف نشدنی دست و پا میزنی.

بخشی از داستان کوتاه کافه بی کسی 

با باز شدن در کافه و صدا دادن زنگوله‌ی بالای سرم، بلند داد زدم:

– من اومدم.

مثل همیشه مَستِر بود که از صدای جیغ زدن‌های من، از طبقه‌ی پایین کافه عربده زد:

– دوباره تمرکزم رو به‌هم زدی! اگه مثل دیروز به‌خاطر توی جیرجیرک، من کیش و مات بشم، واقعاً این‌بار اون‌ موهای زشتت رو قیچی می‌کنم!

دانلود داستان کوتاه کافه بی کسی

بی‌توجه به میزها و صندلی‌های جمع شده‌ی روی هم و فضای تاریک کافه، اون‌هم ساعت پنج عصر، از پله‌های مارپیچی گوشه‌ی دیوار به سرعت پایین رفتم و نگاهم به چهار نفر همیشگی کافه افتاد. آرزو، علی، امید و مَستِر. مستر و امید پشت یکی از میز صندلی‌های نو*شی*دنی و فست‌فود قسمت مافیا، مثل همیشه شطرنج بازی می‌کردن. مستر اخم کرده بود و امید به مستر که بازهم کیش و مات شده بود، بلند بلند می‌خندید. با لبخند به آرزو و علی که روی مبلمان راحتی زرشکی رنگ پشت صندلی‌های پی‌در‌پی میز مافیا نشسته بودن و با خنده باهم حرف می‌زدن، خیره شدم. کیسه‌های توی دوتا دست‌هام رو بالا گرفتم و داد زدم:

– بالآخره روز موعود فرا رسید! پاستیل!

مستر با عصبانیت از پشت میز چوبی بلند شد تا به سمتم خیز برداره که سریع سرامیک‌های سفید و لیز رو طی کردم و به آرزو پناه بردم. با مظلومیت به چشم‌های متعجب و درشت آرزو خیره شدم و گفتم:

– آرزو ببین داره بچه‌ت رو اذیت می‌کنه‌.

– بابا هزار دفعه بهش گفتم وقتی دارم شطرنج بازی می‌کنم یکم اون دهن وِراجت رو ببند! هیچی حالیش نیست این دختر! من هربار باید به اون امید قورباغه ببازم.

من و آرزو یواشکی ریز خندیدیم. آرزو دست‌هاش رو دور شونه‌هام حلقه کرد و من رو به خودش چسپوند. با صدای قشنگ و آرومش مثل همیشه گفت:

– بچه‌ی من رو اذیت نکن مستر. خب وقتی بازی بلد نیستی ننداز گر*دن این و اون.

امید از اون‌ور دست‌هاش رو به‌هم زد و به آرزو لایک نشون داد. بلند گفت:

– راست میگه دیگه. وقتی می‌بازی این‌قدر بهونه نیار.

مستر از عصبانیت به سمت پله‌های کنار قسمت فست‌فود خیز برداشت و گفت:

– اصلاً من امروز باهاتون مافیا بازی نمی‌کنم. خودتون برید ببینم چند مرده حلاجین!

دانلود داستان کوتاه کافه بی کسی


دانلود رمان


پیشنهاد ما برای شما:


رمان های کامل شده تک رمان:

دانلود دلنوشته جهان دیوانه ویژه تک رمان

دانلود رمان مهجور عشق جلد دوم خواهرخوانده

دانلود رمان زیرنویس نگاه تو

دانلود رمان زیرنویس نگاه تو ۲


 

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
عاشقی جُرمیست که تاوانش زهر نارو است. تو را در باتلاق خود می‌کشاند و خوب که در ژرفای عشق فرو رفتی، نفست را می‌برد. تو می‌مانی و آرمانِ یک ناجی که بیاید و مدد دهد. نه چَشم‌داشتی به انتهای راه است، نه آرزویی برای زیستن و نه رمقی. مدت‌ها بعد، از آن دوردست‌ها اگر سراب‌زده شوی؛ بلکه مردی را ببینی و با خود بگویی که ای کاش عاشقت کند وقتی چند دقیقه‌ی پیش خیانت لالت کرد!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    داستان کوتاه کافه بی کسی
  • ژانر
    عاشقانه، تراژدی
  • نویسنده
    فاطمه شکرانیان (ویدا)
  • ویراستار
    Pegah.a
  • طراح کاور
    Green voice
  • صفحات
    80
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها

ورود کاربران

  • کیمیااین رمان ماله خیلی وقت پیشه???? اولین قلمم یبار ویرایشش زدم اما از دستم رفت خلاص...
  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 453 نوشته
  • 7 محصول
  • 879 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.