خلاصه کتاب:
زیر آسمان شهر قدم میزدم؛
باران میبارید.
همه عاشقان دست در دست هم بودند زیر چتر
و من خیس از اشک بودم در زیر باران
دلم میخواست در همین نزدیکی یک نفر را پیدا کنم که مرا از تنهایی بیرون آورد
و با من قدم بزند!
خلاصه کتاب:
خواندن رمان همواره یکی از بهترین سرگرمی ها برای افراد اهل کتاب و مطالعه است و به خصوص در زمان تعطیلات فرصت خوبی برای خواندن رمان وجود خواهد داشت. در ادامه چند مورد از رمان های پرطرفدار و محبوب تک رمان معرفی شده و لینک دانلود آن نیز در دسترس قرار گرفته تا شما مخاطبان عزیز بهترین رمان را برای مطالعه انتخاب نمایید.
خلاصه کتاب:
او را همانند دریا، موجدار میدیدم
موجهایی که در اعماقشان حرفهای خاموش و چسب سکوت بر د*ه*انشان زده شده بود. همانند ماهی مرده که خاموشی را برخود احاطه کرده بود! ماهی که خود را به دام صیادش انداخته بود و خاموشی را برگزیده بود! هراسانگیز، خوفناکتر از غرق شدن در افکارش چیزی نمیدیدم! خود را در اعماق وجودش غرق کردم، بدون اینکه بدانم عاقبت خود چیست! شدم همانند نهنگی که از عاقبت خود آگاه است اما باز دوستش داشتم!
خلاصه کتاب:
داستان درمورد یه دختره که طی شنیدن یک راز تصوراتش از زندگیش کاملا به هم می ریزه!
اون راز مربوط می شه به گذشته اش و باعث تمام کمبودهایی بوده که دل آسا دختر داستان ما همیشه اون ها رو حس کرده.
اون قسم می خوره که مهره های اصلی که توی این راز دست داشتن رو نابود کنه و بهشون ضربه ی سختی بزنه!
اون باید تلاش کنه و قوی باشه تا بتونه گذشته ی نابود شده اش رو جبران کنه پس وارد بازی خطرناکی می شه و به اصطلاح با دم شیر بازی می کنه...!
خلاصه کتاب:
«رستا کرامت» فرزند ارشد «اردشیر کرامت»، مادرش را در کانادا تنها میگذارد و به ایران میآید تا به مشکلات کاریشان رسیدگی کند. ناگهان با خبری که به او میرسد، تصمیم نابودی مردی در سرش جولان میدهد. مردی که خواسته یا ناخواسته گذشته و خانوادهاش را به لجن و غم کشیده و او را درگیر غربت کشوری دیگر کرده بود. گرشا رستگار، همسر سابق رستا و مربی بدنسازی بهنام یکی از تیمهای فوتبالی، با نامزدیاش، آتش خشم او را برمیانگیزد تا با رستای جدید و جذابی که از خود ساخته، این مرد را به تخت خیانت بکشاند و آینده و شهرتش را به نابودی مطلق برساند؛ اما با دیدن دوبارهی او ورق برمیگردد و...
خلاصه کتاب:
پدری میرود و گذشتهاش را میراث پسران میکند. همچون قایقی که تصویرش در میانِ آب میافتد؛ ولی با تلنگری کوچک میلرزد و محو میشود، رویایی بر روی سراب شکل میگیرد، شعلههای کوچکی از عشق، تردیدوار جوانه میزنند و از شورهزاری خشک و سوزان زبانه میکشند. در این میان، دخترکی آرزوهایش را بر زورقی شکسته مینویسد و روی موجهای احساسش روانه میکند و روزی که خورشید از پسِ ابرهای تیره برون میافتد؛ شیشهی آرزوهایش از بلندای عرش بر زمین سقوط میکند و حقیقت خاری میشود و به چشمش فرو میرود.
خلاصه کتاب:
به راستی که چرا من به حکمی محکوم شدهام که قاضی ندارد؟
چرا میخواهند بیگناهی را پای چوبهدار ببرند؟
مگر بیگناهی هم جرم است؟
فریاد میزنم. فریاد میزنم و امید کمک دارم؛
امّا آخ که نمیدانم چرا همیشه سکوت بر فریاد پیروز است.
چگونه بگویم من نمیخواهم در برابر ناحقهایی که به ظاهر حقاند، سکوت کنم؛
امّا افسوس که من محکوم به این سکوت شدهام...
خلاصه کتاب:
شب بود. کنار عکسها نشسته بودم.
به عکسها نگاه میکردم و به یاد لبخندهای تو که با وجود سختیها، همیشه لبخند بر ل*ب داشتی، اشک میریختم.
تو آن کسی بودی که در تمام روزهای سخت من، به من گفتی که دوستت دارم.
تو آن کسی بودی که من با تمام وجود خواستم بهخاطر عشق، در کنارش باشم.
تو آن کسی بودی که برای لحظههایی که حتی فکرش را نمیکردم به تو فکر کنم، به تو فکر کردم.
تو آن کسی بودی که من با تمام وجود، در کنار تو نشستم.
تو آن کسی بودی که بهخاطر تو، تمام خستگیهایم را به جان خریدم.
خلاصه کتاب:
تمرکز کرد، به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیرویهای مختلف را در ذرهذره خونش حس میکرد! حال، آماده بود تا با هرکسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد!
سخن نویسنده: همهی شخصیتهای اصلی داستان، واقعی هستند.
سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 در راستای هدف ترویج کتابخوانی و ایجاد مکانی برای گرد هم آوری افراد خوش ذوق که علاقمند به قلم هستند و کمک به نویسندگان نو قلم و بی توجه به محدودیت سنی فعالیت خود را آغاز کرده است تک رمان محلی برای درخشش نویسندگان تازه کار...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.