پیشگفتار:
سلام تک رمانی های عزیز، امیدوارم حالتون خوب باشه.
توی این روزای تکراری که همه معتقدیم عقربههای ساعت اندازه ما تکرار و تجربه نکرده، یه تفریح کوتاه میون این همه امتحان و درس میتونه شیرین باشه.
بازدیدها: 52
خلاصه رمان:
کلادیا دِسانتوس همیشه حواسش به همهی جادوگرها بوده؛ به جز خودش! اون وقتی فهمید که گروه جادوگرانش درگیر سیاهی و پلیدی شدن، مخفیانه سعی کرد که جلوی اونها رو بگیره و با کمی کمک از طرف دخترخاله نیمه جادوگر _ نیمه گرگینهاش، تسا، هرکاری که
بازدیدها: 203
- 32 روز پيش
- .SARISA.
- ۷ نظر
مقدمه:
در این خانهی سوت و کور،
در کنار ساعتی که پاندول بیحرکتش همچو قلب آشوبم از کار افتادهاست؛
بیجان و بیرغبت،
با قاب عکسی گرد و خاک گرفته؛
کنج، دیوارترکبرداشته؛
با چشمانی باز، که انتظارت را میکشند!؛
مُردهام… !
بازدیدها: 37
- 34 روز پيش
- maryam banoo
- ۴ نظر
مقدمه:
چشمهایم روزی بر دنیا باز شد؛
که فهمیدم دیگر نیست.
نیست، حتی جای خالیش در قلبم
نبودنش در دنیایم حک شد.
ولی من ماندم و خیالش.
بازدیدها: 38
- 40 روز پيش
- maryam banoo
- ۲ نظر
خلاصه:
از اتفاقی ساده و شاید دلبستگی معمولی شروع شد تا رازی برملا و حقیقتی آشکار شود، حقیقتی که برایش خ*ون ریخته و جانی گرفته شد، دلبستگی و علاقه ی ساده جرقه ی بود تا آتشی شعله ور شود و ماجرای دویست و سیزده به جریان بیفتد، اما چه کسی می داند پشت پر*ده ی این عدد چه کسی فرمانروایی می کند و چه هدفی دارد؟
بازدیدها: 105

مقدمه:
در گودی چشمهای من یک گنجشک هست
که بی محابا اشک میریزد.
دزدکی
فریاد میزند
شب آغاز شده
واژهها یکی پس از دیگری در من، سرازیر شدند.
گنجشک کوچک مملوء از احساسات
زیر پلکهایم نشستهاست
چشم میدوزد
به آوارگی اشکهایم
چشممی بندد سپس،
گویا او
ز من دلگیر است…
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
اطلاعات فایل دلنوشته
نام دلنوشته: در گودی چشم
منبع تایپ: انجمن تک رمان
ژانر (موضوع): عاشقانه، تراژدی
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: جیرجیرک آبی
طراح جلد: ترلان
ویراستار: fzramacani
کپیست: kiyana
سخن نویسنده:
موجود نمیباشد.
دانلود دلنوشته در گودی چشم
قسمتی از دلنوشته:
ل*ب بدوز و هیچ مگو با من
که لا به لای د*ر*د، پنهانم،
کمی سخن تلخ کافیاست برایِ من،
که اشکها بر روی گونههایم بدرخشند.
***
من اگر چشم ندوختم به در
من اگر منتظر آمدنت نیستم
من تو را در لحظاتم دارم
در شلوغیهای هراسانگیزم
من تو را لحظه به لحظه
پشت ساعت میشمارم.
سخت میشود منتظرِ تو ماندن
اما
داشتنت برایم یک توهم شده اشت…
***
و من زیر خروارها “گذشته”
زخمهای خاطراتم، آزارم میدهند…
***
اگر خورشید میتابید و
آن روزها را روشن تر میکرد
اکنون آفتابگردانی بودم که در پی پرتوی نازکی از نور
تمام آسمان را با تو میگشت.
دانلود رمان
پیشنهاد ما برای شما:
دلنوشتههای درحال نگارش:
رمانهای درحال تایپ:
دلنوشته های کامل شده:
رمان های کامل شده:
باکس دانلود فایل


بازدیدها: 78
- 60 روز پيش
- maryam banoo
- ۳ نظر