تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

InShot_۲۰۲۳۰۸۲۱_۱۴۰۵۳۴۶۴۲.jpg


زینب گرگین یکی از نويسنده های برتر انجمن رمان نویسی تک رمان است که به تازگی رمان در حال تایپ میقات را در انجمن شروع کرده است. در ادامه با رمان میقات بیشتر آشنا شده و برشی از آن را می خوانیم.

رمان میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

نام رمان: میقات
نویسنده: زینب گرگین.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی. جنایی
خلاصه: میقات، حکایتی غریب از عاشقانه ای در دل کوچه و پس کوچه های شهرست. روایت از بره‌ی گله ای رمیده، که دل، به مهر گرگِ زیبا رویِ شب هایش سپرده. با لالایی زوزه هایش، چشم بسته و تَن را خوش خیالانه به کثیفی دندان هایش می سپارد اما روزگار… روزگار… امان از بازی های پر پیچ و خم روزگار.
مقدمه رمان در حال تایپ میقات
بغض بیخ گلویم را چسبیده، قصد خفه کردنم را دارد و بوی شکلات مطبوع سیگار محبوبم هم به بَد حادثه افزوده شده!
نگاهم به قار و قار کلاغ های شوم روی بید است! به گرگ و میش هوا و جدال میان تاریک و روشنش.
به باد سرکش و درخت بید تنهایی که میان این همه هیاهو به ر*ق*ص باد است؛ چقدر آن بید، من است!
– هنوزم از کلاغا میترسی؟
چشم می‌بندم.
این صدایِ بَم و خش دار، که حالا جا افتادگی مردانه اش زیبا ترش کرده، نُت به نُتش یک ورق از زندگی من را رقم زده بود. مخصوصا بخشِ تیره و تارش را، که با چاشنی سیاهی نگاهش در اوج پارادوکس داشتن؛ دلچسب کرده و زهر مارم!
دست هایم به بازوی بی جانم می‌نشیند و نگاه بی فروغم به حسرت بار می‌گیرد.
– نه از وقتی زیر دست گرگ صفتای دورت تبدیل به یه شغال شدم.
صدای فرو دادن بزاق دهانش، تلخ تر از خاطرات تاریک و کثیفِ بینمان است! تلخ تر از سیاهی های مخروبه های اسکانمان و حتی… حتی تلخ تر از آن نو*شی*دنی های مخصوص او!
– هنوزم که هنوزه تنها نقطه ضعفم تویی.
کنج لَبم، کج می‌شود و حالت تهوع دارم.
دلم می‌خواهد تمام او را یک جا بالا بیاورم! تمام دوست داشتن های دروغین ویران کننده اش را، تمام ک*ثافت های وجودم را که او برایم رقم زده بود:
– دیدن یه معتاد که از خماری رو به موته برات ل*ذت داره، مگه‌نه؟ اگه نداشت حالا که سری تو سرا در آوردی سراغش نمی اومدی به ریش نداشته اش بخندی.
دستش به روی صورتش می‌نشیند و نفس هایش سخت بالا می‌آید!
– نمیفهمیدم!
و مشکل اینجاست که او هیچ وقت نفهمید.
هیچ وقت!

برشی از رمان در حال تایپ میقات
از خنده و خوشحالی جیغ می کشم و نفس هایم بالا نمی‌آیند. ضربان قلبم در سرم می‌کوبد و آدرنالین، سیستم تَنم را از کار انداخته.
با هر ضربه ای که به عابران می‌زنم و گاها یکی را پخش زمین می‌کنم، صدایم، بالا می‌رود و حین خنده ی جنون آمیزم معذرت خواهی می‌کنم.
و البته، فحش هم نوش جان کرده ام اما فدای خبر خوب مادرم!
تمام تلاشم برای برخورد نکردن به مردم روانی که اول صبح به خیابان ریخته اند را انجام می دهم اما نمی‌شود.
لامروت ها از یکی و دوتا و صدتا گذشته اند!
حالتم، از دویدن به پرواز کردن تغییر کرده و روی پاهایم بند نمی‌شوم.
هر چند ثانیه یک بار با جیغ پر شوقی بالا می‌پرم و گور پدر نگاه بَد مردم؛ در دوازه را که نمی‌شود بَست! مخصوصا اگر مال مردم باشد.
خَبر، داغ است و حساس!
باید قبل سَرد شدن چایی حاجی بابا و تخم مرغ عسلی ننهِ‌ی عینکی اش، مشتلق را بگیرد.
چند کوچه مانده به پایان مسیر، ناگهان با برخورد شدیدی روی زمین پرت می‌شوم و به علت سرعت فوق زیاد خودم و آن بی شرف مقابلم، سَرم، سخت با زمین برخورد می‌کند.
آخ، به گمانم ملک‌الموت، زودتر از مَن، به مَن رسید تا خودش برود مشتلق را بگیرد! ای گشنه ی بدبخت، آن نقل های صورتی رنگ ارزشش را داشت؟.
صدای فریاد و هم همه می آید و همه چیز دور سَرم می‌چرخد.
به چه خورده بودم را نمی‌دانم اما… .
– یکیشو گرفتیم. مرکز مرکز، یکی از اون دو نفر رو گرفتیم.
گیج لای چشم هایم را باز می‌کنم.
همه جا را تار می‌بینم و سرم تا ن*ا*موس درد دارد! آخ مادر جان. خبرت سَرت را بخورد. حالا چای حاج بابا که هیچ، تخم مرغ عسلی ننه عینکی هم به درک، اصلا منم خورشید سَرد می‌شد و جهانی یخ می بَست. چه عجله ای داشتی لعنتی؟
جان بی جانم یاری آه و ناله نمی‌کند.
رمان در حال تایپ میقات به قلم زینب گرگین
خودم طمع کرده بودم! می‌خواستم هیجانم را با پیرزن و پیرمرد سهیم شوم و سکته کردنشان را به چشم ببینم.
سرم زیاد درد دارد! ناجور و مزخرف. همین که می‌خواهم دَهان به التماس و گلایه بگشایم، دستی، وحشیانه مرا از زمین جدا می‌کند و در کسری از ثانیه دیوار آجری راسه ی بازار، در حال سخت در آ*غ*و*ش کشیدن و رو بوسی‌ام است.
پایی به زیر پایم لگد می اندازد و به عرض شانه بازش کرده و از پشت، با زانو به رانم فشار می‌آورد.
دست هایم تقریبا در حال خورد شدن است؛ بین خودمان باشد، استخوان فکم هم همینطور.
چه صبح بد شگوم و چه خنده های نحسی بود!


پیشنهاد ما به شما:

مجموعه داستانک در حال تایپ درماندگان

انتشارات رمان داستان

مسابقه دلنوشته برتر سری جدید شهریور ماه


  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

میقات، حکایتی غریب از عاشقانه ای در دل کوچه و پس کوچه‌های شهرست. روایت از بره‌ی گله‌ای رمیده، که دل، به مهر گرگِ زیبا رویِ شب‌هایش سپرده. با لالایی زوزه‌هایش، چشم بسته و تَن را خوش خیالانه به کثیفی دندان‌هایش می‌سپارد؛ اما روزگار...روزگار... امان از بازی‌های پر پیچ و خم روزگار.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    رمان میقات
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی، جنایی
  • نویسنده
    زینب گرگین کاربر تک رمان
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها

ورود کاربران

  • کیمیااین رمان ماله خیلی وقت پیشه???? اولین قلمم یبار ویرایشش زدم اما از دستم رفت خلاص...
  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 453 نوشته
  • 7 محصول
  • 879 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.