تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

دانلود رمان این بود زندگی

خلاصه:

زمانی که فکر می‌کنی‌ همه چیز آرام است، زمانی که آماده‌ای برای شروع، تنها یک جرقه همه چیز را شعله‌ور می‌کند.
دختر و پسری آماده ازدواج می‌شوند.
اما روزمرگی‌ها، دختر را به فکر فرو می‌برد.
آیا می‌خواهد زندگی‌ شبیه زندگیِ مادرش داشته باشد؟


اطلاعات فایل رمان


نام رمان: این بود زندگی

منبع تایپ: انجمن تک رمان

ژانر (موضوع): عاشقانه، اجتماعی

وضعیت: تکمیل شده


اطلاعات تیم اجرایی


نویسنده: سمیه سادات هاشمی جزی

طراح جلد: .SARISA.

ویراستار: چکا=*)، ثنا

طراح تکست گرافی: ندارد.

کپیست: sosanoo

ناظر: ن.مقصودی


سخن نویسنده:


موجود نمیباشد.


دانلود رمان این بود زندگی 

قسمتی از رمان:

علی
ما گذشتیم و گذشت آن‌چه تو با ما کردی.
تو بمان و دگران وای به حال دگران.
به مرد شکست خورده درون قاب آینه خیره می‌ماند! همه چیز، سرِ درون این مرد فریاد می‌زند. محاسنی بلند شده، موهای پریشان، زیر چشمانی گود رفته، کمری شکسته، و هر چیزی که در سی‌ و‌ چهار سالگی قامت یک مرد را می‌تواند خم کند، در او نمایان است!
از کجا خورده نمی‌فهمد! این که چرا پس زده شد را هم نفهمید! حال روز زار خودش را که دید محکم ل*ب به دندان گرفت! چه بر سر خودش آورده!
نبض تند روی شقیقه‌اش هشدار می‌داد فشار عصبیش بالا رفته، برای بیمارانش در این زمان چه دارویی تجویز می‌کرد؟ یادش نمی‌آمد!
چشم‌هایش به سوزش افتاد و چنگی به موهای پریشانش زد. تحقیر شدن برایش طعم مرگ داشت.
نمی‌فهمید در عمرش به چه کسی بدی کرده! آخر این چه روزگاریست که داشت؟ حالش از حال زار خودش بهم خورد. سرش را عقب انداخت، به سقف خانه خیره شد و چشمانش را بست؛ اما شوری چشمانش، قلب شکسته‌اش، مردانگی‌اش، نابودی آرزوهایش، این همه سال انتظارش، همه و همه بلاخره او را از پا درآوردند.
گر گرفته با حجمی بزرگ از بغض در گلو، روبه‌روی آیینه قدی دیوار، روی دو زانو افتاد. هق اول را که زد نگذاشت ناله دوم را سر دهد. دندان‌هایش را بهم فشرد! مشت‌ها دستش را روی زانوانش گره کرد. به خودش آمد، گنگ سرش به طرفین تکان داد؛ نباید بشکند! مشت گره کرده‌اش را جلوی دهانش گرفت و محکم بر دهانش کوبید. دردش به حدی بود که چشمانش را محکم فشرد. مهم نبود، فقط می‌خواست نشکند. بلند در تنهاییش غرید:
– خفه شو، خفه شو، چه به روز خودت آوردی؟ احمق! بلند شو جمع کن خودت رو.
سنگین، نفسی سر داد. قطره اشکش اما لجباز‌تر از او بود؛ با بی‌تابی از گونه‌اش ترسان پایین لغزید. نفس محکمی‌ بیرون داد، سریع از جایش پرید. به سمت درب خروجی رفت. بی‌وقفه با دهانی باز نفس می‌کشید، می‌ترسید قطره دوم اشک بریزد. سریع به حیاط ویلا می‌دود. کنار استخر حیاط می‌نشیند، شلنگ آب درون استخر را روی صورتش می‌گیرد. کمی حرارت بدنش افت می‌کند، این خنکی برایش خوشایند بود. از خدایش کمک می‌خواهد:
– خدایا نذار بشکنم.
بر می‌خیزد. آهسته از خانه ویلایی‌اش بیرون می‌زند، آرام و بی‌هدف شروع به حرکت می‌کند.
از کوچه‌های تنگ و باریک سنگی، از میان خانه‌های کاه گلی قرمز رنگ می‌گذرد. در مزررعه زنان و کودکان در زیر آفتاب ملایم تیر ماه مشغول کارند.
طبعیت بکر، چشمه‌های ریز جوشان در کوچه‌ها، صدای جیک جیک گنجشک‌ها، سر و صدای خبر چینی کلاغ‌ها و همهمه‌ی بازی کودکان در مزرعه، کمی، فقط کمی روحش را به آرامش دعوت کرد.


بنر تکست‌گرافی رمان:


موجود نمی‌باشد.


پیشنهاد ما برای شما:


رمان درحال تایپ ماهی ها هم دلتنگ می‌شوند نوشته نارینه

رمان درحال تایپ برده عشق نوشته رابی قلی زاده

رمان درحال تایپ دستخط زندگی نوشته کیانا سبزی 

دانلود رمان ترجمه شده گریز از آلفا 

دانلود کتاب آموزشی واژگان چند شکلی زبان پارسی 

دانلود رمان ترجمه شده من آلفا میشوم 


باکس دانلود فایل


دانلود رمان این بود زندگی

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
درباره maryam banoo
مریم مرشدزاده هستم، مدیریت کل سایت و سرپرست بخش کتاب
کامنت ها
  • سیما
    26 مرداد 1399 | 19:35

    سلام بسیار اموزنده
    هنوز شوکم غیر قابل پیش بینی بود

    • سميه سادات هاشمي جزي
      26 مرداد 1399 | 22:00

      با سلام افتخار دادين به خوندنش

  • منصوره
    11 مرداد 1399 | 13:45

    سلام
    رمان پر از نکات عبرت آموز
    حیف که انقدر کوتاه بود
    آفرین
    اون کاربری که گفته بود اجتماعی نویس هستین
    راست میگن
    متاسفانه رمان ها پر شده از لبهای قلوه ای
    هیکل سیکس بک
    اخلاق سگ مرد
    رمانتون حقیقت محض بود
    کاملا ایرانی
    علی رو بیشتر از شادی مقصر جلوه دادین
    اونم در رفتار با نام

  • علی
    9 مرداد 1399 | 19:12

    سلام
    عالیه
    حتما بخوانید پر از نکات آموزشی و روانشناسی

    • سميه سادات هاشمي جزي
      10 مرداد 1399 | 14:45

      سلام علي اقا
      مممنون از انرژي مثبتتون

  • پریناز
    9 مرداد 1399 | 18:24

    سلام
    خانم هاشمی عزیز
    رمان قبلتونو خوندم و بر حسب اتفاق دیدم رمان جدید نوشتین
    این رمان هم یکرمان حقیقت محور بسیار اموزنده و جدی بود که بسیار حرف برای گفتن داشت
    تبریک میگم
    شما به هیچ عنوان به مسائلی الان رمان ها پرشده استفاده نمی کنید
    هرزه نگاری ندارین این عالیه
    به هر حال اینطور که معلومه شما یک اجتماعی نویس موفق هستید امیدوارم باز بنویسید
    شما از اون هایی هستید که تا چند وقت ذهنمون درگیرتونه
    فقط رمانتون کوتاه بود و راحت میتونستین ۴۰۰صفحه بنویسید
    موفق باشید

    • سميه سادات هاشمي جزي
      10 مرداد 1399 | 14:44

      سلام ممنون پريناز عزيز
      اين رمان خود خواسته كوتاه بود
      به هرحال اگر كاستي داشت شرمنده
      انشالله بتونم رمان بعديم جبران كنم
      ياعلي

  • مهدی
    9 مرداد 1399 | 11:33

    سلام
    من کاربر تک رمان هستم ولی ترجیح دادم کامنت بذارم اینجا برای بازدید بقیه
    من بخاطر اینکه همخونه شرقی خونده بودم سریع این رمانو دانلود کردم
    اول از اسم رمان بگم
    این بود زندگی یجور روزمرگی رو میخواد برسونه که درمورد شادی درست بود اون خسته بود از روزمرگی هاست عکس رمانم کاملا یه دخنر خسته رو نشون میده
    خوب ایده کاملا جدید بود تقریبا در هیچ رمانی من این ایده رو نخوندم
    حتما که از این به بعد دوباره پر میشه رمان ها از این ایده
    یک سوال دارم چرا رمان انقدر کوتاه بود
    کوتاهیش مال زمان بعد از عقد سیاوش و شادیه یک مرتبه میرن توی مطب
    ؟
    نمیگم بد بود ولی ما ها عادت کردیم ریزترین مسائل رو بخونیم
    میخوام بدونم کوتاهی رمان خود خواسته بود یا …
    صحنه روانشناس
    فوق العاده بود میگم فوق العاده یعنی واقعا فوق العاده
    اما یک ایرا ی که داشت مدام شما شخصیت هارو عوض می کردین و به گذشته فلش بک میزدین من گاهی گیج می شدم
    شما که کاملا حرفه ای و توان مند هستین توی سوم شخص یا همون دانای کل چرا پس از اول شخص استفاده می کردین ؟توی دانای کل هم میتونستین روحیه هارو دقیق بگین!
    البته این انتخاب شماست ولی چون دانای کل شما تقریبا میون تموم رمان ها که میخونم درخشان بود یکم تو ذوق میخورد رفت و برگشتش اذیت کننده بدد
    بنظرم نحوه نوشتن شما استعاره ها بیان حالت روحی شخص تقریبا حرفه ای هست و شما توان نوشتن کتاب رو دارین
    مخصوصا این رمانتون که ایده کاملا جدید بود
    من احساس میکنم شما روانشناسی چیزی خونیدید؟چون روحیه افراد رو کاملا توضیح میدین..
    خیلی اموزنده درد ناک بود
    به هر حال اخرش شادی اونی که ایده الش بود گیرش نیومد
    که این یعنی زندگی واقعی
    نیازی نیست اینجا جوابمو بدین خانم هاشمی توی انجمن باهاتون صحبت میکنم
    موفق باشید بانو

    • طــلایـــه
      9 مرداد 1399 | 13:10

      سلام دوست عزیز؛ با تشکر از ارسال دیدگاه‌تون در رابطه با این رمان.
      به نویسنده محترم رمان اطلاع داده شد.
      ??

    • سميه سادات هاشمي جزي
      10 مرداد 1399 | 00:23

      درود من به شما اقا مهدي
      ممنون از نقد شما
      حقيقتا من خواستم رمان كوتاه بنويسم
      ببخشيد كه خوب در نيومد
      در مورد داناي كل
      حقيقتا بنظرم از منظر ۴نفر نوشتن جذاب تر اومد
      ولي بله نقد شده بود بهم كه داناي كل بود بهتره

      من روانشناسي نخوندم و رشته ام حقوق بوده
      اما سن من اجازه نميده فقط مخاطب نوجونو به روياها و خيالهاي ذهني جذب كنم
      اميدورام بتونم حرفي براي گفتن داشته باشم
      ممنون
      ياعلي

  • طــلایـــه
    8 مرداد 1399 | 13:55

    خداقوت خانم هاشمی‌جزی عزیز??
    قلم‌تون مانا??

  • maryam banoo
    7 مرداد 1399 | 21:17

    نویسنده عزیز خسته نباشید?

    • سميه سادات هاشمي جزي
      8 مرداد 1399 | 00:56

      ممنون مريم خانم عزيز لطف كردين

ورود کاربران

  • کیمیااین رمان ماله خیلی وقت پیشه???? اولین قلمم یبار ویرایشش زدم اما از دستم رفت خلاص...
  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 453 نوشته
  • 7 محصول
  • 879 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.