الینا، دختریه که زندگی عجیبی داره. سرنوشتی که شاید کمتر کسی بخواد داشته باشه؛ یا شاید هم بعضیها خوششون بیاد. اون یک بیماری نادر داره که توی شهرشون ازش میترسند و فکر میکنند دیوونهست. وقتیکه بزرگتر میشه یکسری اتفاقاتی براش میفته که شاید همه این اتفاق رو در زندگیشون نخوان. دختر داستان ما؛ از اینکه این بیماری رو داره خوشحال نیست و فکر میکنه که باعث دردسره.
مامانم با داد صدام زد: – الینا! باصدای بلند مامان، از جا پریدم و نزدیک بود که گوشیم از دستم به زمین بیفته. با چشمهای گردشده و با صدای بلندی گفتم: – جانم مامان؟ چیشده؟ – چیزی نشده. یه چایی برای بابات بریز. تازه از سرکار اومده، خسته است. – چشم. بعد از اینکه برای بابا چایی بردم، روی مبل نشستم و دوباره به فکر یازدهسال پیش افتادم. موقعی که ۶ سالم بود. باشادی به آهنگ مورد علاقم گوش میدادم که یهو بوی چندین چیز رو حس کردم و چندین رنگ و عکس واقعی، جلوی چشمهام جون گرفتند. سریع آهنگ رو قطع کردم. ایندفعه خیلی بیشتر ترس برم داشت؛ چون شدتش بیشتر بود و از وقتی که یادمه موقع آهنگ گوشدادن و خوندن اعداد، همینجوری میشدم. البته فقط موقعی که به آهنگ گوش میدم، عکسهای واقعی جلوی چشمهام ظاهر میشن. یه نیروی عجیبی هم حس میکنم؛ مخصوصاً وقتی که به نور ماه خیره میشم. این حس، ترسم رو بیشتر میکنه؛ پس ماه رو به مامان و بابام نگفتم. ما شهر کوچیکی داریم و خبرها زود پخش میشه. اونها فکر میکنند من مریضم و من رو دوست ندارند. خواستم پیش مامان و بابام برم که بهشون بگم چیشده؛ پس از اتاقم بیرون اومدم. وقتی از پلهها پایین اومدم، اونها رو دیدم که داشتند تلویزیون میدیدن. بهسمت مبل رفتم و نشستم. دستهام رو بههم قفل کردم و پاهام رو تکون دادم. مامان، نگاهی بهم انداخت و بامهربونی گفت: – چیزی میخوای بگی عزیزم؟
سلام رمانت خوب بود
فقط ی چیزیکه هس اینکه چون رمانت کوتاه بود بهتر بود که فقط درباره همون علامتای بیماری باشه و ادامه داستان. اینکه قدرت ماه درونش احساس میکرد و یا حتی میتونست نامرئی بشه نیاز به فضای بیشتری برای گسترش داشت چون ذهن خواننده رو به این سمت سوق میده که طرف چجوری این قدرت کسب کرده یا دلش میخواد توانایی های بیشتری از اون کارکتر توی داستان ببینه و اتفاقایی رخ بده که اون شخصیت از تواناییهای ویژه اش استفاده حداکثر ببره . بنابراین ای کاش وقتی از همچین توانایی حرف زدی داستانت بلندتر مینوشتی
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام رمانت خوب بود
فقط ی چیزیکه هس اینکه چون رمانت کوتاه بود بهتر بود که فقط درباره همون علامتای بیماری باشه و ادامه داستان. اینکه قدرت ماه درونش احساس میکرد و یا حتی میتونست نامرئی بشه نیاز به فضای بیشتری برای گسترش داشت چون ذهن خواننده رو به این سمت سوق میده که طرف چجوری این قدرت کسب کرده یا دلش میخواد توانایی های بیشتری از اون کارکتر توی داستان ببینه و اتفاقایی رخ بده که اون شخصیت از تواناییهای ویژه اش استفاده حداکثر ببره . بنابراین ای کاش وقتی از همچین توانایی حرف زدی داستانت بلندتر مینوشتی
سلام ممنون از نظرت
اولین رمانم بود و میخواستم کوتاه باشه و برای اینکه داستان رو جذاب تر هم کنم تخیلی قاطیش کردم💖
Perfect 👍😄
خیلی عالی بود ✨🌹
امیدوارم همیشه موفق باشی 😃🌹
مرسی 😍 داستان کوتاهه ادامه نداره😅 مگه اینکه جلد دوم بنویسم🥰
عالی بود بای بچ 🐾🎠ادامشو ننوشتی هنوز😂🤸🏻♀️کنج گاو شدم چی می خواست بگه
عالی بود کیمیا جان خسته نباشی عزیزم😍🌺
مرسی عزیزم😘
خسته نباشی نویسنده جان
مرسی😘
رمانت عالی بود خیلی دوسش داشتم
عالی بود من خیلی خوشم اومد پیشنهاد میکنم حتما بخونین همینطور فن فیکشنی که دارن مینویسن اسمش درخشش سرخ در تاریکیه بر اساس انیمه اتک 😍😍
الهی عزیزم خسته نباشی
عالیه
ممنونم عزیزم
رمانت عالی بود ایدهی جدیدی بود و تکراری نبود 😍رمان دیگه تونم هم که فن فیکشنه عالیه بر اساس انیمه attack on titan نوشتین ایده هاتون عالین
ممنونم
رمان خوبی بود فقط ای کاش اخرش بهتر تموم میشد با صحنه عاشقونه اما در کل خوب بود
ممنون خب ژانرش عاشقانه نبود😘
خیلی عالی و زیبا نوشتی کلی لذت بردم نویسنده عزیز آرزوی موفقیت در تمام کاراتون رو دارم🤩🤩
مرسی😍
درجه یک و عالی بود رمان زیباتون نویسنده عزیز آرزوی موفقیت در تمام کاراتون رو دارم😍😍
خسته نباشی نویسنده عزیز قلمت مانا♡
ممنونم عزیزم😘