تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

InShot_۲۰۲۳۰۷۳۰_۱۵۴۹۳۳۲۵۳.jpg


دلنوشته در حال تایپ یه روزی که…
صبا نصیری از نویسندگان انجمن رمان نویسی تک رمان به تازگی نگارش دلنوشته در حال تایپ یه روزی که را شروع کرده و آن را در انجمن رمان نویسی تک رمان به اشتراک می گذارد. در ادامه با ژانر این دلنوشته آشنا شده و همچنین بخشی از آن را می خوانیم.

دلنوشته – یه روز که…. | اثر جدید صبا نصیری، دلنویس و نویسنده‌ی انجمن تک رمان @Saba.N

دلنوشته: یه روز که…
ژانر: عاشقانه
دلنویس: Saba.N (صبا نصیری)

مقدمه:
تا بوده، همین بوده‌. اینجوری که جلوی خودمو بگیرم و نگم که چقدر قشنگ می‌خندی! که شبِ موهات، مومنِ زاهد رو بی‌دین و کافر می‌کنه!
که دیدنِ لبات، هر آدمیو تشنه می‌کنه…
اما؛ قول میدم یه روز که نشستیم چِفتِ هم، یه روز که بدون ترس و دلهره‌ی بعد و قبلش دستاتو لای انگشتام قفل کردم، بهت میگم که چقدر دوستت داشتم و چقدر نشون ندادم!
اون روز، قدرِ تمومِ ندیدن‌ها و نگفتن‌های اجباری، می‌بوسمت.

ببخشی از دلنوشته در حال تایپ یه روزی که :
یه روز که حالم خوب و فاصله‌های صورتامون تقریبا پنج سانت بود، واست تعریف می‌کنم که چیا بهم گذشت، که چقدر سختی گذروندم، که چقدر بهت فکر کردم، چقدر ناامید شدم و چقدر کم آوردم و بعد دوباره با خیالِ خودت از جا بلند شدم… یه روز که دستام تونستن سُر بخورن لابه‌لای موهات، برات میگم که چقدر دوست داشتم لمسشون کنم؛ اما دم نزدم و نشون ندادم تا نه غرورِ دخترونه‌م خراش برداره و نه شرم و حیام لَک.‌‌..
میگم که هم بلندشونو دوست دارم و هم کوتاه…‌
میگم که اون شبایی که تنهایی گریه و بعدش بالشو بغل می‌کردم، دلم بازوهای تورو میخواسته در اصل…
یه روز که تونستم با سر انگشتام مژه‌هاتو بشمارم، اون روز بهت میگم که چقدر این قلبم پُر بوده از درد و حسرت اما من چیزی نشون ندادم.
یه روز که بتونم چِفتِ لبات بخندم، برات میگم که خیلی سخت بود که جلو چشمام باشی و من نگاهت نکنم.
اره… یه روزِ خوب با تو میاد و اون روز، دیر نیست. میخوام باور کنم که دیر نیست.
***
من، بعد از پیدا شدنِ تو،
بعد از دیدنِ چشمای دلبرت، به اومدنِ یه روز خوب ایمان دارم!
باور دارم که یه روز خوب میاد
یه روز که آخرِ شب تا خودِ صبح و تو بغل هم حرف می‌زنیم‌. یه روز که گوشیای هردومون پُر شده ار عکسای دونفره‌ی خنگ و بامزه!
یه روز که من برات سرخِ سرخ می‌پوشم و تو برای من، آبی!
یه روز که لب ساحل، به جای غروب و دریا،
از تو کام می‌گیرم… از لبات، از چشمات… از موهات…
یه روز که من پیشتم، تو پیشمی،
می‌خندم و می‌خندیم و ساحل پُر میشه از صدای خنده‌هامون…
یه روز که من دستاتو تا ابد تو دستام دارمو… تو قلبِ منو!
***
دلنوشته در حال تایپ یه روزی که
صبح که از خواب پامیشم، تنم بوی تورو میده.
حتی تیشرت و شلوارکِ پنبه‌ایِ بهاره‌م…
نه که تو دیشبش پیشِ من بوده باشی ها؛ نه!
فقط، تموم شبو تو خیالم بغلت کردم…
موهام افشون‌تره و فرفری‌تر!
دوست دارم اینجوری فکر کنم که تا خودِ صبح طُره طره ازشون سَوا کردی و لای انگشتات پیچیدیشون…
آفتاب خودشو با سرتقیِ تموم از پنجره‌ی اتاقم میاره داخل و تا می‌تونه گرمم می‌کنه؛ اما دوست دارم فکر کنم که این تب و حرارتِ پوستِ مورمور شده‌ی اولِ صبحم، بخاطرِ همه‌ی نوازشای دیشبته…
میدونی؟
من خیال زیاد دارم؛ ولی بیشترشون به تو مربوط میشه.
این که اگه لبم تَرَک خورده، حتما به این ربط داره که تو رویای چند شبِ قبلم، زیادی ازت کام گرفتم. این که توو هفته‌ی اخیر، لاغرتر میشم، لابد بخاطر اینه که اون شب که اومدی توی خوابم و سرما خورده بودی، زیادی برات گریه کردم…
نمیدونم این خیالات و دلیلایی که براشون می‌بافم، دقیقا کِی تموم میشه؛ اما…
یه روز که رویامو با تو زندگی کردم،
یه روز که بدون ترسِ از خواب پریدن، مژه‌هاتو… سیبِ آدمِ جذابِ دلفریبتو لمس کردم،
بهت میگم که چقدر همیشه به بغلت و صدات نیاز داشتم و چقدر دوستت دارم!


پیشنهاد ما به شما:

رمان در حال تایپ دلدار بانو

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

تا بوده، همین بوده‌. اینجوری که جلوی خودمو بگیرم و نگم که چقدر قشنگ می‌خندی! که شبِ موهات، مومنِ زاهد رو بی‌دین و کافر می‌کنه!
که دیدنِ لبات، هر آدمیو تشنه می‌کنه...
اما؛ قول میدم یه روز که نشستیم چِفتِ هم، یه روز که بدون ترس و دلهره‌ی بعد و قبلش دستاتو لای انگشتام قفل کردم، بهت میگم که چقدر دوستت داشتم و چقدر نشون ندادم!
اون روز، قدرِ تمومِ ندیدن‌ها و نگفتن‌های اجباری، می‌بوسمت.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دلنوشته یه روزی که...
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    صبا نصیری کاربر انجمن تک رمان
  • منبع تایپ
    انجمن تک رمان
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها

ورود کاربران

  • کیمیااین رمان ماله خیلی وقت پیشه???? اولین قلمم یبار ویرایشش زدم اما از دستم رفت خلاص...
  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 453 نوشته
  • 7 محصول
  • 879 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.