تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

دانلود رمان خدیو ماه به قلم مهدیه سیف الهی ویژه تک رمان

جلد رمان خدیو ماه از مهدیه سیف الهی

ویژه سایت و انجمن تک رمان

 


دانلود رمان خدیو ماه به قلم مهدیه سیف الهی ویژه تک رمان

قسمتی از رمان:


مقدمه:

من، پادشاه هستم. معنای واقعی وحشت و هراس؛ پس بترس از دریده شدن،

بترس از رویایی با من، بترس از پادشاه وحشت و تاریکی، از پادشاهِ پادشاهان،

سلطان جنگل رعب و وحشت. و اما من، ماه تاج‌دار، ماده‌شیری وحشی؛ همچون ماه تنها،

زیبا و اما همانند «تو» با خویی وحشی. ماده‌شیری زخمی که برای دریدن و

به نیش کشیدن لحظه‌شماری می‌کند.

من، روح خود را به آن ماده‌شیر پیش‌کشی کردم و این پیش‌کشی مبارک!

 

——

نفس‌نفس‌زنان و درحالی که همچنان نگاهش به مسیر پشت سرش بود، در آن کوچه‌ی تاریک و خوفناکی که

تنها صدای قدم‌های او در آن می‌پیچید، می‌دوید و به چشمانش اعتمادی نداشت و گمان می‌کرد

که هنوز هم آن انسان‌های گرگ‌نما به تعقیبش می‌پرداختند. نگاهش را به مقابلش برگرداند و

به پاهای کم‌قوتش فشار بیشتری وارد کرد و کوچه‌ای که

تنها یک درب ویلایی بزرگ را در خود جای داده بود و مابقی دیوار،

درخت، سایه‌ها و اشباح ترسناک بود را رد کرد و تنش را در پیچ‌وخم کوچه، به‌سمت راست هدایت کرد.

با ذوق‌ذوق کردن کف پاها و خس‌خس کردن ریه‌اش، به‌اجبار دستش را به دیوار رساند و

دستان د*اغ و عرق کرده‌اش را مهمان سرمای استخوان‌سوز سنگ‌های سفید کرد.

شانه‌اش را به دیوار تکیه داد و

پاهایش را به سختی در یک‌جا صاف‌وصامت نگه‌داشت. هنگامی‌که تمام تنش به جز

قفسه‌ی س*ی*نه و عضلات گ*ردنش از حرکت بازایستاد، زانو خالی کرد و

مقابل جدول‌گذاری‌های کنارش با زانو نقش بر زمین شد. کف دستانش به سرعت سر خوردند و

به‌روی آسفالت‌های بی‌رحم چسبید. زانوانش از شدت ضربه و سستی ذوق‌ذوق می‌کردند و

نبض گرفته بودند. سرش به پایین افتاد و برای جرعه‌ای هوای تازه، دَم عمیقی کشید.

انگشتانش را در کنارش مشت کرد و چشمان د*اغ کرده و خیسش را بلند کرد. نگاه سرگردانش را حیران و

ترسیده به اطراف گرداند. گویا به ابتدای خیابان اصلی رسیده بود که در آن‌ هنگام از شب،

خلوت‌تر از بیابان‌های لوت شده بود. خیابان یک‌طرفه‌ای که تنها با چراغ‌های زرد و پایه‌بلند، روشن شده بود.

درختان کاج و توت، در آن روشنایی ترسناک و خوفناک به نظر نمی‌رسیدند.

تمامی مغازه‌ها و دکان‌ها بلااستثنا بسته بودند و تنها صدای نفس‌زدن‌هایش در آن سکوت یک‌دست می‌پیچید.

نفس گرفت و اشک‌های مزاحم را با دستان بی‌حسش زدود و تنش را به بالا کشید تا که برخیزد و

به فرارش ادامه بدهد؛ اما با بالا آمدن مایعی از میان نای‌ به سمت گلو و دهانش، ناخواسته عق زد و

سرش را درون جوی‌ کثیف و بدبو فرو برد. معده‌اش به سوزش افتاد و حیوانی درنده درون شکمش چنگ انداخت.

دوباره آن سوزش تا پشت دندان‌هایش بالا آمد و به یک‌آن هرچه در معده‌اش جای داده بود را بالا آورد که

به همراه هر تلاش، پهلوها و معده‌اش تیر می‌کشید و فشار زیادی به شقیقه‌ها و چشم‌هایش وارد می‌شد.

صدای کشیده شدن لاستیک‌هایی به روی آسفالت‌ها آن‌چنان بلند و

دانلود رمان خدیو ماه به قلم مهدیه سیف الهی

تیز بود که گوش‌هایش سوت کشیدند و کمی هشیارتر شد.
– چی شدی دختر؟!
عق زد و دستش را به‌روی شکمش چنگ انداخت و به سرعت سر بلند کرد. نگاه م*ست و

گیجش که به مرد غریبه‌ی مقابلش افتاد، چشمانش تار گشتند و تصویر مقابلش منشوری و شطرنجی شد.

چشمانش را چندین‌بار پیاپی باز و بسته کرد؛ اما سرگیجه هم به آن حالات اضافه شد و تنش به گرمایی همچون تب نشست.

دیگر جانی برای عق زدن نداشت و چشمانش از هر زمانی خیس‌تر شده بودند. دست مردانه‌ای به روی شانه و

صورتش نشست که تنش را سوزاند و نفسش را برید. مرد جوان با آن قامت رشید و

هیبت درشت مقابلش زانو زده بود و صورت دخترک لرزان و مبهوت را تمیز می‌کرد.

مقداری آب از درون بطری را درون مشتش پاشید و به آرامی به صورت دختر ریخت که نفسش را برید.

صورت زردش را با نگاه به رنگ شبش از نظر گذراند و با ابروهای در هم غرید:
– چی به سرت اومده؟!
اما دخترک، مات و لرزان به شبح مقابلش چشم دوخته بود که بخاطر ضعف شدید،

افت فشار و خیسی چشم‌هایش قادر به واضح دیدنش نبود. مرد، با آن صورت عصبی و

چشم‌های به خون نشسته ترسناک‌تر و باابهت‌تر شده بود؛ اما دخترک، بی‌حال و

درحالی که ناخن‌های بلندش را در گوشت شکمش فرو می‌کرد

با صورتی درهم از درد به آن چشم‌های خاص خیره شده بود.

نفس گرفت و کلافه پوفی کشید و بازوی نحیف دختر را میان انگشتان کشیده‌اش به یغما برد و

با جستی نگاهی او را به‌همراه خود کشاند. چشمان دختر رفته‌رفته خمارتر و خواستنی‌تر از سابق می‌شدند و

به‌روی اعصاب نداشته‌ی مرد جوان تیغ می‌کشیدند.

دلش می‌خواست سیلی محکمی به روی صورت سفیدش بنشاند و

بر سرش فریاد بکشد؛ اما قطره‌ای اشک که لجوجانه از میان پلک‌های دختر به بیرون فرار کرد دستش را مشت و

ابروهایش را بیشتر درهم کرد.

تمام حرصش را به‌روی بازوی نحیف دختر خالی کرد که بی‌جان و

تلوتلوخوران با همان تک اشکی که روی گونه‌اش خودنمایی می‌کرد «آخی» از روی درد سر داد.

ناله‌اش تا مغز استخوانش را سوزاند و جانش را به ل*ب رساند که به سرعت از فشار پنجه‌اش کم کرد و

سوئیچ را عصبی به سمت مرد دیگر پرت کرد.
– برمی‌گردیم.


صفحه بیوگرافی نویسنده رمان خدیو رماه:


مهدیه سیف‌الهی


دانلود رمان


دانلود رمان خدیو ماه به قلم مهدیه سیف الهی ویژه تک رمان


پیشنهاد ما برای شما:


رمان های کامل شده تک رمان:

دانلود رمان پانیا از فاطمه معماری ویژه تک رمان

دانلود رمان مهجور عشق جلد دوم خواهرخوانده

دانلود رمان زیرنویس نگاه تو

دانلود رمان زیرنویس نگاه تو ۲


  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
دانلود رمان خدیو ماه به قلم مهدیه سیف الهی/ «مهتاج نامدار» نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام «کیان فرهمند

با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در مسیری می‌گذارد که

از لحظه به لحظه‌اش بوی مرگ و خون استشمام می‌شود؛ مِن‌جمله دشمنی او با کیان و

آشنایی‌اش با پدری که سال‌ها از حضورش محروم بوده و همچنین، آشنایی با مردی عجیب و رمزآلود.

خیانتی که رخ می‌دهد، راز ترسناک پدری که برملا می‌شود،

پاکی مادری که خدشه‌دار می‌شود، حضور مردی که تکیه‌گاه مهتاج می‌شود،

صدایی که بریده می‌شود و... خون‌هایی که بی‌گناه ریخته می‌شود، چه بر سر این قصه می‌آورند؟!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    خدیو ماه
  • ژانر
    عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده
    مهدیه سیف الهی
  • ویراستار
    مهاجر. ، آیناز تابش، نگین محمد حسینی
  • طراح کاور
    .SARISA.
  • صفحات
    717
  • منبع تایپ
    تک رمان
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • 815 روز پيش
  • طــلایـــه
  • 583 بازدید
  • 7 کامنت
درباره طــلایـــه
طــلایــه هستم طراح گرافیک سایت و انجمن تک رمان
کامنت ها
  • SHAGHAYEGH
    30 دی 1400 | 23:56

    ??منتظر بعدی‌ها هستیم??

  • kiyana
    18 دی 1400 | 02:25

    بسیار زیبا بود. خیلی لذت بردم. خسته نباشین نویسنده محبوب

  • AshoB
    13 دی 1400 | 22:30

    خسته نباشی??
    مثل همیشه بی نظیر. ?

  • Mahta
    13 دی 1400 | 22:29

    ممنون دوستان عزیزم???
    تشکر ویژه از سایت‌ خوب تک‌رمان⭐

  • F A L C O N
    13 دی 1400 | 20:56

    عالی بود خسته نباشید نویسنده عزیز????

  • Aynaz
    13 دی 1400 | 20:50

    بسیار زیبا
    تبریک می‌گم
    موفق باشید

  • طــلایـــه
    13 دی 1400 | 20:45

    خداقوت مهدیه جان?
    ممنون بابت انتشار این رمان زیبا?
    منتظر آثار دیگه‌ت هستیم??

ورود کاربران

  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • zeynabصبا،خدای وصف کردن احساسات و بازی با دل... عاشقشم :)...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 451 نوشته
  • 7 محصول
  • 878 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.