تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

دانلود ترجمه رمان خانه‌ی بغلی(ویژه تک رمان)

 


 دانلود ترجمه رمان خانه‌ی بغلی

 قسمتی از متن رمان ترجمه شده:

همان‌طور که پله‌پله به طبقه‌ی دوم می‌رفتیم، پلکان مارپیچ زیر پایمان، به ناله افتادند. هم از این‌که به خوش‌گذرانی پرداخته بودم، احساس گناه می‌کردم و هم از این‌که بالآخره خانه‌ی مارویک را کشف می‌کردم، هیجان‌زده بودم. نقاشی‌های آب‌رنگ به دیوارها آویزان شده بودند و یکی در میان، منظره‌ای از طبیعت و حیوانات کوچک را به تصویر می‌کشیدند.
تقریباً همه‌ی حیوانات اشتباه کشیده شده بودند. چشم‌هایشان هم‌اندازه نبودند و یک گوششان بزرگ‌تر از گوش دیگر به‌نظر می‌رسید یا حالتش بدشکل بود.
به این فکر فرو رفتم که این نقاشی‌ها هم بخشی از اثاثیه‌ی اصلی بودند؟ هرکدام از ساکنان خانه نیز، در همین مکان پا گذاشتند و بعد ناگهان خانه را ترک کردند و آن را برای خانواده بعدی تقریباً دست‌نخورده باقی گذاشتند؟
آنا بالای پله‌ها ایستاد. راهرو نور خیلی کمی داشت و نوری که از طبقه‌ی پایین می‌تابید، سایه‌های عجیبی روی چهره‌اش می‌انداخت. به انتهای راهرو خیره شد:
– خونه از بیرون این‌قدر بزرگ به‌نظر نمی‌رسه.
حرفش را تأیید کردم.
– نه.
با تردید در راهرو قدم گذاشت. کنارش به راه افتادم تا تنها دل‌گرمی که از دستم بر می‌آمد را به او پیش‌کش کنم.
– با اثاثیه‌های داخلش عجیب به‌نظر میاد.
خندید؛ اما خنده‌اش رمقی نداشت.
– می دونم که خونه‌های «مبله شده¹» عجیب به نظر می‌رسن؛ اما این تخت‌خواب، میزها و جا لباسی‌ها مال من نیستن و این باعث می‌شه احساس کنم به این‌جا تعلق ندارم.
این همان حسی بود که قبلاً، هنگام خوردن خوراکی‌های خانواده‌ی قبلی تجربه کردم. انگار وقتی آن‌ها به تعطیلات رفته بودند، بی‌اجازه وارد خانه‌شان شده بودیم و از وسایل‌شان استفاده می‌کردیم. باجدیت گفتم:
– این خونه‌ی توئه. این‌جا به تو تعلق داره، نه به هیچ‌کس دیگه‌ای.
همان لحظه درِ یکی از اتاق‌های انتهای سالن، ناله‌کنان، تکان خورد. من و آنا، هر دو، پریدیم. خندیدم و آهسته به شانه‌اش زدم:
– حتماً یه نفر پنجره رو باز گذاشته بود.
– آره. احتمالاً.
سعی کرد با من بخندد؛ اما هم‌چنان به همان نقطه خیره مانده بود. هر دو به در نگاه کردیم؛ اما در حرکتی نکرد. راه را پیش گرفتم.
– راه بیفت. حتماً باید یکی از این اتاق‌ها جای مناسبی برای کار باشه. به وسایل خاصی برای ساخت عروسک‌ها نیاز داری؟
از هر در نیمه بازی که می‌گذشتیم، او نگاهی به داخل می‌انداخت. اکثرشان اتاق‌خواب بودند.
– نه، فقط جایی برای گذاشتن میز و نور خوب.
تمام کف طبقه‌ی بالا، از تخته‌های چوبی بود. انگشتانم را روی تخته‌ها کشیدم، شیارها و برآمدگی‌هایشان را ل*مس کردم. خرده چوبی، انگشت اشاره‌ام را برید. درحالی‌که غرغر می‌کردم از این‌کار دست کشیدم. باید بیشتر مراقب بودم.
– جو!
صدای آنا به زمزمه تبدیل شده بود. ژاکتم را کشید:
– دیدی؟!
– چی رو؟
نگاهش را که به سمت اتاق انتهای سالن بود، دنبال کردم. همان اتاقی بود که درش تکان خورده بود. در اندکی باز بود. کمی از نور طبیعی اتاق و کاغذ دیواری آبی، مشخص بود.
چشم‌هایم را باریک کردم و یک‌قدم نزدیک‌تر شدم. زنی در اتاق قدم می‌زد.


پیشنهاد ما برای شما:


درحال ترجمه:

رمان درحال ترجمه کتاب دوستان گمشده ترجمه توسط عسل کرمانی ها

 ترجمه رمان به دنبال سیندرلا | SHAGHAYEGH کاربر انجمن تک رمان

 ترجمه کتاب نگهبان| pegah.a کاربر انجمن تک رمان

دانلود رمان ترجمه شده آلفای دور افتاده

دانلود ترجمه رمان خانه‌ی بغلی

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب

داستان از زبان‌ زنی جوان به‌نام ‌جو روایت می‌شود که چند سالی در کنار خانه‌ی تسخیر شده‌ای به نام مارویک زندگی می‌کند. او در نیمه‌های شب از صدای جیغ و گریه‌ی ساکنان خانه‌ی مارویک، بیدار می‌شود. آن‌ها همان شب باعجله از خانه فرار می‌کنند و هرگز حتی برای جمع‌کردن وسایل خانه‌شان به آن‌جا برنمی‌گردند.
هشت ماه بعد، زنی جوان به نام آنا به‌تنهایی به آن‌جا نقل‌مکان می‌کند. جو تصمیم می‌گیرد به آنا سر بزند و راجع‌به خانه به او هشدار دهد. جو هرگز نمی‌خواست خودش را درگیر کند؛ اما وقتی به خودش آمد که دیگر دیر شده بود.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    خانه ی بغلی(the house next door)
  • ژانر
    ترسناک، معمایی، هیجانی، ماجراجویی
  • نویسنده
    Darcy Coates
  • ویراستار
    یسنا و crazy-)
  • مترجم
    زهرا خداشناس
  • طراح کاور
    .Sarisa.
  • صفحات
    215
  • منبع تایپ
    تک رمان
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها
  • هکر قلب
    16 مهر 1402 | 09:30

    میزنم رو لینک دانلود پی دی اف می نویسه حساب به تعلیق افتاده است

    • Zahrajafarian مدیر سایت
      18 مهر 1402 | 18:09

      مشکل رفع شد

  • TATA
    29 شهریور 1400 | 21:28

    دانلود نمیشه
    نمی تونم دانلود کنم

    • Tessᴀ
      6 مهر 1400 | 17:56

      لینک دانلود سالمه گلم.

    • هکر قلب
      16 مهر 1402 | 09:31

      برای منم همین طور

  • برییی1
    12 شهریور 1400 | 03:34

    ممنون از خوندن رمان واقعا لذت بردم*-*
    موفق باشید!

  • SHAGHAYEGH
    8 شهریور 1400 | 19:10

    خسته نباشی گلی♡ بسی جالب و زیبا بود♡ به امید ترجمه‌های دیگت

  • .SARISA.
    7 شهریور 1400 | 21:46

    بسیار عالی. واقعا قشنگ بود. خسته نباشید مترجم عزیز

ورود کاربران

  • کیمیااین رمان ماله خیلی وقت پیشه???? اولین قلمم یبار ویرایشش زدم اما از دستم رفت خلاص...
  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 453 نوشته
  • 7 محصول
  • 879 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.