دیگر در این دنیا کسی نیست که شیاطین را نشناخته باشد. همه به خوبی میدانند که پیروی از شیطان، در آخر تباهی و هلاکی است! حال سرنوشت دختر فقیری که هیچ آرزویی ندارد، به دست شیطانی بد نام میافتد. دادن روح به شیطان، در ازای براورده کردن خواستههایی بزرگ؟!
پینوشت نویسنده:
این داستان، تنها و تنها جنبهی سرگرمی دارد! لطفا بدون دخالت دادن عقاید دینی، شخصی و علمی، داستان را دنبال کنید.
رمان تنها از قوهتخیل من و بدون توجه به هیچ جنبهای نوشته شده است.
مقدمه رمان در حال تایپ قرارداد ناگسستنی با شیطان
خالق انسان… خدایی که خالق همهچیز است، شیطان را نفرین کرد!
چه میشود؛ زمانی که شیطان فراتر از خود گام بردارد و غیر از حیلهگری و به تباهیت رساندن آدمی، بخش خدایی و پاک انسانی را بخواهد؟!
خود به تنهایی قدرت این را ندارد… اما چه میشود خود انسان به او رضایت دهد و وجودش را تسلیم بدترین خلق الهی کند؟ با امضای رضایتنامه… یا بهتر است بگوییم قراردادی ناگسستنی!
برشی از رمان در حال تایپ قرارداد ناگسستنی با شیطان
پلکهایش را با درد باز کرد و به گرمای خورشید لعنت فرستاد. بعد از چندماه، به بالشت و تختخواب سفت و اوراق عادت نکرده بود. بیحوصله موبایلش را برداشت تا ساعت را چک کند. از روشن نشدن صفحه تعجب نکرد؛ موبایل زبان بسته برای چه مدت دیگر میتوانست به صاحبش خدمت کند؟
آهی کشید و از جا بلند شد. موهای ل*خت و بلندش جلوی دیدش را گرفت و همین بر اعصابش خدشه میانداخت. همانطور که پتو را کنار میزد، با دست دیگر میان چشمانش را مالش میداد تا کمی بتواند از درد کم کند. به رویای عجیب و غریبش فکر میکرد.
میتوانست قسم بخورد در کتابی خوانده بود، مغز در خواب چهرهی جدیدی نمیسازد. پس آن مرد با موهای براق و سپید در خواب، که یکبار هم او را ندیده بود، از کجا سر و کلهاش پیدا شد؟ آن ظاهر و چهرهی جذاب را قطعاً اگر دیده بود نباید فراموش میکرد، پس چه اتفاقی برایش افتاده؟!
افکارش را پس زد و بعد از برداشتن حوله سبزش از روی کمد، به سمت سرویس بهداشتی خوابگاه گام نهاد. با دیدن چهرهی آشنا و مورد علاقهاش، لبخند کمرنگی زد.
– صبح بخیر امیلی! مثل همیشه این ساعت دیدمت.
امیلی، همخوابگاهی مورد علاقهاش بود؛ زیرا شخصیت کمحرفی و درونگرایی داشت و خب… هرکس که بیشتر ساکت بماند برای او بهتر است!
رمان در حال تایپ قرارداد ناگسستنی با شیطان
امیلی: صبح بخیر هلگا. امیدوارم امشب رو بهونه نکنی که به مهمونی باربیکیوی من نیای!
امیلی از وضعیت مالی هلگا باخبر بود. دختر بدون ذرهای تفریح همانند ربات کار میکرد و درس میخواند تا بتواند خرج خوابگاه را دربیارد و بورسیه دانشگاهیاش را از دست ندهد.
هلگا بعد از شستن دست و صورتش، همانطور که مشغول شانه زدن موهای قهوهای رنگش بود، گفت:
– نمیتونم. امشب کافه شیفت شب با منه.
– اگه مشکلت پوله نگرانش نباش، مهمون منید فقط بیا و بخور.
جهت دریافت راهنمایی برای نام نویسی در انجمن رمان نویسی تک رمان یا چاپ کتاب ازطریق ایتا یا تلگرام در ارتباط باشید Taakroman233@gmail.com 09195199153
رمان در حال تایپ قرارداد ناگسستنی با شیطان به قلم زینب.م در انجمن رمان نویسی تک رمان در حال تایپ است. برای آشنایی بیشتر با رمان قرارداد ناگسستنی با شیطان و مطالعه آن کلیک کنید.
مشخصات کتاب
نام کتاب
قراداد ناگسستنی با شیطان
ژانر
فانتزی، معمایی، عاشقانه
نویسنده
آبی زینب.م
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.