خلاصه رمان: آرزو که سال آخر دانشگاه است، عاشق پسری به نام معراج میشود که هیچ توجهی به او ندارد، آرزو با دوستانش نقشهای میچیند که معراج را وابسته به خود کند و موفق هم میشود، اما نقشه جایی بههم میریزد که دوست آرزو هم دلباختهی معراج میشود و …
بارون نمنم میبارید و هر چه غروب نزدیکتر میشد ابرها قرمز و زرد میشدن، هوای خنکی بود و حسوحال ل*ذت بخشی داشت، کل شهر آروم بود، دریغ از ذهنِ آشفته و پر از فکروخیالِ من. بعد از کمی روندن وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و نگهبانی که جلوی در ایستاده بود سوئیچ ماشینم رو گرفت و بردش پارکینگ. به رستوران شیک و مجلل روبهروم نگاهی کردم و وارد شدم، کنار در ایستادم و با چشم دنبال اشکان گشتم که یک خدمتکار اومد و گفت:
– خوش اومدید، شما مهمانِ…؟
– مهمان آقای یگانهام.
– بله بفرمایید از این طرف.
تشکر کردم و پشت سرش قدم برداشتم، از دور اشکان رو دیدم که سر یک میز نشسته بود و از پنجره بیرون رو نگاه میکرد، به نظر خیلی کلافه میاومد مدام ساعتش رو چک میکرد. خدمتکار من رو تا میز همراهی کرد و رفت. اشکان تازه متوجه من شد که پوفی کشید و از سر خوشحالی یه لبخند عمیق نشست رو لباش، مطمئناً فکر میکرد نمیام سرقرار، خودم هم مطمئن نبودم که بیام. خندید و گفت:
دانلود رمان خیانت جالبی بود
– دیگه داشتم ناامید میشدم.
– اما من الان اینجام.
– اومدنت خیلی برام با ارزشه، بفرما بشین.
تا خواستم بشینم صندلی رو برام عقب کشید، با کمی اخم تشکر کردم و نشستم، اون هم رو به روم نشست و نو*شی*دنی داغی که از قبل روی میز بود گذاشت جلوم، ازش تشکر کردم و نگاهم رو به طرف پنجره دادم تا بالاخره حرفش رو شروع کنه، اما اون منو مستقیماً به من زل زده بود.
اصلاً احساس خوبی نداشتم دلم میخواست زودتر حرفش رو بگه و من از اینجا برم. یه جورایی حس میکردم تمامِ من متعلق به کسی دیگهست من حق ندارم اینطوری با کسی تنها باشم. خیلی موذب بودم، واسه همین گفتم:
– خب آقا اشکان، میشه زودتر صحبت کنیم؟
– عجله نکن تازه رسیدی.
و بعد گارسون رو صدا زد و یه اشارههایی بهش کرد که نفهمیدم چی بود. کمی بعد گارسون با یه دسته گل رز قرمز اومد و دادش به اشکان و رفت، اشکان گلها رو گرفت جلوم و گفت:
– این برای توعه امیدوارم خوشت بیاد.
ازش گرفتم تشکر کردم و گذاشتم کنارم.
اشکان گفت:
– رز قرمز دوست نداری؟ اکثر دخترها رز قرمز رو با هیچ گلی عوض نمیکنن.
– چرا اتفاقاً خیلی دوست دارم.
– ولی انگار اصلاً خوشت نیومد.
با انگشتر توی دستم بازی کردم و گفتم
– آقا اشکان لطفاً اگه میشه زودتر حرفت رو بگو.
– چشم، هرچی شما بخواین.
صداش رو صاف کرد و با اون چشمهای رنگیش یکبار دیگه تو چشمام نگاه کرد و با استرسی که تو صداش موج میزد گفت:
– با من ازدواج میکنی؟
دانلود رمان خیانت جالبی بود
خودم رو واسه شنیدن این حرفش کاملاً آماده کرده بودم که اصلاً جا نخوردم، از قبل هم میدونستم بهم علاقهمند شده چون رفتارهاش عین رفتارهای من بود وقتی اون رو میدیدم. یه لحظه از ته قلبم آرزو کردم که الان اون جای اشکان، رو به روم نشسته بود و بهم پیشنهاد ازدواج داده بود. قبل از اینکه بغضم به اشک تبدیل بشه سریع گفتم:
– نه!
جهت سفارش چاپ کتاب یا فروش الکترونیکی رمان با ایمیل taakroman233@gmail.com یا ایتا و تلگرام 09195199153 در ارتباط باشید
آرزو که سال آخر دانشگاه است، عاشق پسری به نام معراج میشود که هیچ توجهی به او ندارد، آرزو با دوستانش نقشهای میچیند که معراج را وابسته به خود کند و موفق هم میشود، اما نقشه جایی بههم میریزد که دوست آرزو هم دلباختهی معراج میشود و ...
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.