ازماشین پایین اومدم، نگاه سردم رو به چهره ی همیشه خونسرد راننده ام دوختم : -می تونی بری ویلیام، باید به دیدن پدرم برم عصر برای رفتن به استودیو می بینمت موفق باشی و سعی کن مثل همیشه به موقع این جا باشی و من رو عصبانی نکنی! ویلیام نگاه همیشه خونسردش رو به نگاهم خیره کرد و با احترام همیشگی ش لبخند کمرنگی به روم زد: -چشم مادمازل می دونید که من همیشه تحت فرمان شما بودم پس بدونید هرگز خطایی ازم سرنمی زنه ! -اوه ممنونم! به سمت ورودی عمارت رفتم و نیم نگاهی به دو نگهبان جلوی در انداختم که یکی از اونا ازم پرسید: بدون این که کوچک ترین توجهی بهش بکنم وارد شدم و نگاهم ازهمون لحظه ی ورود به مکث سگمشکلی پیش اومده مادمازل؟ نگهبان افتاد که توی باغ کوچولوی گوشه ی حیاط مشغول ولگردی بود و با سوت من لحظه ای سرش رو برگردوند و با دیدنم پارسی به نشونه ی آشنایی انجام داد، نفس عمیقی کشیدم و قدم هام رو تندتر برداشتم تا پدر رو بیش از این منتظر نذارم…
با ورودم به داخل عمارت خدمتکار مخصوصم امیلی جلو اومد و نگاه مهربونش رو به نگاه بی تفاوت من دوخت : -امری ندارید مادمازل ؟ ابروهام رو به نشونه ی منفی باال انداختم و با نگاهی به سالن پذیرایی پرسیدم : -پدر مهمون داره؟
-بله مادمازل، چند تن از شرکای قدیمی به منظور دیدار با پدرتون تشریف آوردن! به سمت پله های دوبلکس وسط سالن رفتم و در همون حال رو به امیلی گفتم: -به محض رفتنشون به من خبر بده توی اتاقم هستم! با ورود به اتاقم نفس راحتی کشیدم، این اتاق تنها مکانی بود که توش احساس راحتی می کردم وچشم. دلم نمی خواست هرگز ترکش کنم، روی تختم نشستم و چکمه های مشکی فوق العاده گرمم رو از پام بیرون آوردم تا موقعی که امیلی برای صدا کردنم بیاد وقت زیادی می مونه و می تونم کمی استراحت کنم… از موقعی که یادم می یاد چشم هام رو توی این عمارت باز کردم همه چیز داشتم ولی از لحاظ محبت لنگ می زدم، طبق معمول همه چیز رو باهم بهت نمی دن که باالخره باید برای یه چیزی حسرت بکشی تو زندگیت و این موضوع حقیقتی س انکار ناپذیر! تقه هایی به در اتاق خورد که تند نقاب همیشگی م رو روی صورتم گذاشتم و زمزمه کردم : -بیا! امیلی با قدم های آروم داخل اتاق شد و با احتیاط به چشم هام زل زد : -پدرتون منتظر هستن ! پس از رفتنش کمی مکث کردم و بعد از اون بلند شدم و مجدد چکمه هام رو پوشیدم و از اتاق خارجخوبه، می تونی بری!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.