عشقی ناب، در فراز چشم های من و تو! در میان دستان من و تو! در قلب های جفتمان! باهم کامل میشویم و مکمل همدیگر! بگذار بگویم چقدر دوستت دارم. اصلا بگذار همه چیز را بگویم؛ که زندگی کردن و نفس کشیدن هایم در با تو بودن معنا میشوند.نبود من، در نبود تو خلاصه میشود؛ من نبود تو در پیش من و… نبود من در این جهان!
اطلاعات فایل دلنوشته
نام داستان: عشق منجمد
منبع تایپ: انجمن تک رمان
ژانر (موضوع): عاشقانه، تراژدی
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: نگین بای
طراح جلد: kiyana
کپیست: Nightmare
مقدمه:
قلب من محبتی میخواهد؛ محبتی که به من بال و پر بدهد، تا در وسعت لبخند های طولانی بپرم. محبتی که من را نسیمی کند، تا در دست مملو از خوشرویی و دلگرمی بوزم. درختی ایستاده در دستان گرم مهربانی ها، قایقی رونده در دریایی از رویاهای شیرین و ابری در بدرقهی زیبایی ها؛ محبتی که من را همچون آب، آتش، هوا و سنگ، برف کند و باران؛ یا پلی بالای رودخانهی شگفتی ها و هزاران محبتی که من را لایق بداند. قلبم عشق میخواهد؛ عشقی که من را نیز بخواهد. عشقی که به اندازهی وسعت آسمان دارای اعتماد باشد؛ پر از استواری های ناپیدا! مانند آبنباتی شیرین و مانند گل، زیبا باشد. عشقی همچون دریا پاک و همانند ماه تابان! قلبم تو را میخواهد؛تویی که آغاز و پایان همه چیزم هستی! من تو را میخواهم!
دانلود داستان کوتاه عشق منجمد
قسمتی از دلنوشته:
با آزاده از دانشگاه خارج شدیم. نفسم رو سوزناک بیرون فرستادم. خیلی از دست امین ناراحت و صد البته عصبی بودم؛ اما حیف که کاری از دستم بر نمیاد و بخاطره قیافهی زشتی که دارم زبونم کوتاهه! آزاده همونطور که روی یک دوشش کوله پشتی خودش و روی اون یکی دوشش کولهی من بود هلک هلک دنبالم میومد. دستم رو کشید تا بلکه کمی از سرعتم کم بشه.
صداش رو شنیدم که غر زد:
-خدا خیرت بده المیرا! یک نگاهم به من بدبختم کنی بد نیستا
. حالا اگه اون امین در به در این کار و کرده باید من کیف صدکیلوییت رو حمل کنم آخه؟ انصافه؟! نه تو بگو انصافه؟
-وایی! بس کن آزاده! اگه قراره تا خونه غر بزنی راهم و عوض کنم.
-به به چشم چپ و راستم روشن! راهت و عوض کنی؟ داشتیم المیرا؟
سرجام وایستادم. خیلی داشتم اذیت میشدم. بخاطره نگاه آزاردهنده و زجر آور دیگران! همش من رو به چشم جوجه اردک زشت میدیدن. به طرف آزاده برگشتم.
– تو که داری یه کیف اینور و اونور میکنی انقدر اذیت میشی. منو بگو که نگاه های همه اذیتم میکنه. هر جا میرم پچ پچا شروع میشه.
آزاده شیطون ابرویی بالا پروند و گفت:-حتی من؟!
به حرفش اهمیتی ندادم.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
خسته نباشی عزیزم *-*
ممنون آشوب جانم
خسته نباشید نویسنده عزیز
متشکرم 🌹