دانلود مجموعه اشعار آشفته ویژه سایت تک رمان
مقدمه:
اسیر دست تکرارم.
بههم آشفته افکارم،
پریشانست احوالم.
ویران شد کاخ آمالم،
به قصد چیدند پر و بالم.
چو دردم، زیر آوارم.
طبیبم باش، بیمارم.
بازدیدها: 25
مقدمه:
پژواک…
صدا در من طنین به وجود آورد ساده و مبهم،
زوزهکشان گوشم را نوازش داد،
تو در من تراویدی…
طنین گامهایت را شنیدم؛
فریاد از شوق کشیدم،
به گوشت نرسید…
بازدیدها: 35
مقدمه:
چشمهایم روزی بر دنیا باز شد؛
که فهمیدم دیگر نیست.
نیست، حتی جای خالیش در قلبم
نبودنش در دنیایم حک شد.
ولی من ماندم و خیالش.
بازدیدها: 39
- 45 روز پيش
- maryam banoo
- ۲ نظر

مقدمه:
آسمان شب، حرف ها دارد برای تو…
حرف هایی که مینشیند در دل تو…
آسمان شب اینبار دلتنگ است…
برای او عاشق نبودن، یک ننگ است!
آسمان شب اینبار میبارد…
بارانی از محبت و ستاره هایی از سعادت!
میچیند از دل من و تو، عشق رنگین کمانیمان را…
آسمان شب، روز هم میشود،
و زمانی که خورشید را میبیند؛
آن روز برایش نوروز میشود!
اطلاعات فایل دلنوشته
نام دلنوشته: آسمان شب
منبع تایپ: انجمن تک رمان
ژانر (موضوع): عاشقانه
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: نگین بای
طراح جلد: فاطمه تاجیکی
ویراستار: Bad girl
کپیست: Elnaz.H(الناز حقیقی)
سخن نویسنده:
تقدیم به خانوادهی عزیزم که از صمیم قلب دوستشان دارم.
دانلود دلنوشته آسمان شب
قسمتی از دلنوشته:
در این سیاهی شب، لنگه کفشهایم را جا گذاشتهام…
در کوچه پس کوچه های سرنوشت…
یکی را در کوچهی بی انتها…
و آن یکی را در کوچهای بن بست!
****
آسمان پر ستاره را بنگر…
تو به آسمان نگاه میکنی،
و من به چهرهی آسمانی تو!
****
زمان میگذرد؛
روز ها شب میشوند و شب ها روز!
اما آن یک شبانه روز را که تو با من هستی،
از ذهن من ناگذر است،
و خاطرهای ابدی میشود…
دانلود رمان
پیشنهاد ما برای شما:
دلنوشتههای درحال نگارش:
رمانهای درحال تایپ:
دلنوشته های کامل شده:
باکس دانلود فایل


بازدیدها: 118

مقدمه:
کور میشوی!
آنقدرکه پلکهایت را روی هم میگذاری و شب برای دیدن سیاهیها، چشمهایت را باز میکنی!
آرام آرام نفس میکشی و به صدایِ خسخسهای س*ی*نهات و به صدایِ پایِ جمعیتی که به سوی تو حرکت میکنند، گوش میدهی.
همانهایی که در تلاش اند که پلکهایت را در روشنایی از هم باز کنند؛ اما نه! نمیشود… .
چشمهای تو هیچگاه باز نخواهند شد و انگشتانِ سیاهِ این ادمها در چشمهایت فرو میروند!
همانهایی که بی رحمانه سعی میکنند بزور چشمانت را بگشایند؛ اما تو عاشقی کور هستی و شیفتهی کور بودن!
خ*ون میچکد از لابهلای پلکهایت و آرزو میکنی همهی آنهایی که فکر میکنند، میبینند؛ نیز به این حس و حالت دچار شوند! اینگونه شاید؛ دیگر کسی نباشد که بخواهد چشمان کسی را باز کند، و او برای باز شدن چشمان خود بستهاش، برای تمام عمر نابینا بماند!
این مردم به کسی رحم نمیکنند. تو باید سریع چشمانت را باز میکردی.
کور شدنت، تاوان داشت دوست خوبم! همان تاوانی که خودت را به آن محکوم نمودی.
اطلاعات فایل دلنوشته
نام دلنوشته: آناپنویی
منبع تایپ: انجمن تک رمان
ژانر (موضوع): عاشقانه، تراژدی
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: ثنا(جیرجیرک آبی)
طراح جلد: .SARISA.
ویراستار: AlmaBerryς੭
کپیست: FATEMEH85
سخن نویسنده:
*آناپنوئی در زبان یونانی به معنای نفس و نفس کشیدن، میباشد.
دلنوشتههایم بیمخاطباند.
دانلود دلنوشته آناپنویی
قسمتی از دلنوشته:
بعضیها هم با نوشتههایشان زندگی میکنند.
مثل من…!
راحتم بگذارید.
اجازه دهید کمی صدای قلبم به گوشهای ناشنوایتان برسد!
بگذارید، من کمی برایتان بنویسم. بگذارید؛ در واژهی دیدن، زندگی کنم!
زندگی کنیم..
و زندگی کنید…!
***
پنهان میشوم
لابهلای تاریکی شبهایم…!
آنجا پنهان میشوم کهکسی دیوانگیهایم را نبیند.
همگی از تظاهر به عاقل بودن بریدهایم!
کمی هم دیوانگی نیاز است
برای کمتر حس کردن د*ر*د شدید قلبمان…!
دانلود رمان
پیشنهاد ما برای شما:
رمانهای درحال تایپ:
رمان های کامل شده:
باکس دانلود فایل


بازدیدها: 155
- 86 روز پيش
- .SARISA.
- ۲ نظر

مقدمه:
من تصویر تو را لابهلای شنهای بیابان دیدم! همان هنگام که میخندیدی و من،
بندبند وجودم لرزید و تو اما؛
نا به هنگام، محو شدی!
رفته بودی با باد
و من ماندم و تنهایی و تصویر تو بر شنهای خیال …
سخت است!
میدانی؟! حتی شنهای بیابان را من، دیگر باور نخواهم داشت.
اطلاعات فایل دلنوشته
نام دلنوشته: شن های بیابان را من دیگر باور نخواهم داشت
منبع تایپ: انجمن تک رمان
ژانر (موضوع): عاشقانه، تراژدی
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: ثنا(جیرجیرک آبی)
طراح جلد: chakavak
ویراستار: Ziba
کپیست: مینومدرس( gril~Bad)
سخن نویسنده:
دلنوشتههایم مخاطبی ندارند.
تک به تک واژههای شیرین دلنوشتههایم را به دوستان عزیزتر از جان، تقدیم میکنم.
دانلود دلنوشته شن های بیابان را…
قسمتی از دلنوشته:
میخزم در دل تاریکی شب!
میبینم هر دم که چگونه میشکنی،
دم نمیزنی و او تار به تار گیسوان یار تازهاش را میبافد
و تو میمانی و احساسی پوچ!
چه کسی میداند دلت از عالم و آدم پر است؟!
این منِ دیوانهی عاشق را، تو در گرو یار بهجا نهادهای.
سخت است، قلب کسی باشی و او تو را پس بزند.
نه راست میگویم!
من قلب بودم در درون او،
و به تاراج رفته بودم در غم عاشقیاش!
(جیرجیرکِ آبی)
****
قلب مرا
همین چیزها به تاراج برده بودند!
همین نازکردنهای گاه و بیگاه او،
و من چه میدانستم آخر سر، قلب دیوانهام در دام این
دلبریهایت، چنان گرفتار میشود که هرچیزی از خاطرم محو میشود،
جز دو جفت چشمان مشکی که دیگر ندارمشان!
نداشتمشان…
عشق،
به راستی
به من وفا نکرده بود. شبهای مملوء از حس آرامش را هیچگاه نداشتم!
او تمام بود برای من
و من
تمام شده بودم …
او همه چیز بود
اما من؛ با بیتفاوتی نامحسوسی، در حالی که بغضهایم تلنبار میشوند، میگویم من
هیج چیز برای او نبودم.
من را حسی هیچ، زین پس در برگرفته بود!
طوری که با صدای بلند،
بر بام خانه
فریاد هیچها کشیدهام،
که همه بشنوند د*ر*د من این هیچها نیست!
د*ر*د من تمام کردن خودم بود برای او …
(جیرجیرکِ آبی)
دانلود رمان
پیشنهاد ما برای شما:
رمانهای درحال تایپ:
رمان های کامل شده:
باکس دانلود فایل


بازدیدها: 91