دانلود دلنوشته به نام شکارچی  مقدمه: هرجا نامی از واژه‌ی تنفر و احساس پایدارش به میان می‌آمد، یادِ چشمان خاکستری او ذهن مردمان شهر را می‌خراشید و قلبشان را به لرزه؛ کسی که نامش را دست تقدیر می‌خوانند و سرنوشت‌ها را همچون رنگ چشمانش به خاک نگون می‌نشاند!

خلاصه کتاب:

وقت‌هایی که نیستی، قلم با من همدردی می‌کند. پنجره‌ی خاک گرفته بیشتر خیس می‌شود از نگاه آسمان.

نیست‌هایی که وقتی بی‌خیالشان بوده‌ام، اکنون اما دلم گرفته از هر آنچه هست؛ مثل این روزنامه‌ی اخبار بد، مثل تو در این‌خانه و این دلگیری‌ست که بدجور در تک‌تک کلماتم جا مانده.

خلاصه کتاب:

اشعار من! آیدایی از تبار احمد شاملو، می‌خوانم و می‌نویسمش به زبان شعر، عشقی مهتاب‌روی را...

خلاصه کتاب:

قدم گذاشت بر سیاره‌ی پلیدی با نام زمین؛ دختری که از جنس مهرِ مهتاب بود.

خلاصه کتاب:

سه سال از اتفاقات فصل یک گذشته و همه کم کم به زندگی عادیشون برگشته ان

اما با رو شدن خیانت آرویر و فرار آرام،

زندگی تمام شخصیت ها به کل زیر و رو میشود...

خلاصه کتاب:

دلارام در پی انتقام از گذشته میان کابوس هایش زندگی میکند ولی با دزدیده شدن خودش و خواهرانش توسط پسرانی زخم دیده تمام کابوس ها به حقیقت تبدیل میشوند...

خلاصه کتاب:

به راستی فکر کن که دست هایت را بسته اند؛ چشم هایت در اسارت بند های پارچه هستند و قادر به دیدن نمیباشند. ناتوان و عاجز از درک موقعیتی هستی که در آن غرق شده ای! نمی بینی، ولی حس می کنی. اما قادر به حل معماهای اطرافت نیستی و چقدر زجرآور است گنگی درمیان آن حجم از معماهای زندگی... ناچار از اجباری که قلبت بهت فشار می آورد، بی خبر از دلیلواقعی قتل های اطرافت تنها باید به دنبال قاتلش بگردی و بی دلیل قضاوت گوی آن ها باشی... واقعا این حقیقت زندگیست؟ یا من در باتالق دروغینش گیر افتاده ام و خود از آن آگاه نیستم... به راستی کدام؟

خلاصه کتاب:

ای‌روح، مرا ببر به جاهای دور به نقطه‌های کور به بیشه‌ای سوت‌وکور به ماه پرنور ای‌روح، مرا ببر

دانلود داستان کودکانه سوفیا و سوسمار کاغذی خلاصه: یک روز تابستانی گرم حوصلهی سوفیا سر رفته بود. تلویزیون تماشا میکرد و آشپزی میکرد. اما هیچکدام کارساز نبود چون تمام اطرافیانش کار داشتند. برادر سوفی، رابرت، مشغول تعمیر دوچرخه بود؛ پدرش در حال انجام کارهای شرکت و مادرش مشغول آشپزی بود. در این میان هیچکس نبود که با سوفیا بازی کند. سوفیا دخترک شش ساله، با بغض تو اتاق، لبهی تختش نشسته بود و پاهایش را تکان میداد. چی میشد اگه او یک همبازی داشت؟ در این حین دفتر نقاشی سوفیا چشمش را گرفت. با چند مدادرنگی که از کشو برداشته بود به سمتش رفت.

دانلود مجله ایستگاه سوتی تیر ماهپیش‌گفتار:سلام تک‌رمانی‌های گلِ گلاب. امیدوارم که حال دلتون خوبِ خوب باشه. کلاغ‌ها خبر رسوندن که یه مدتی ما نبودیم و شما بسی بسیار اندوهگین بودین. با یه موضوع جذابی که قطعا همه شما یا دچارش شدین و یا دیگران رو دچار کردین. سوتی و ایسگاه گیری! بریم که داشته باشیم یه مجله جذاب و هیجان