خلاصه کتاب:
جلوی آینه میایستم.انگشت سر شده و سردم بر تن شیشهای و یخ زدهاش میلغزد. ديدگان بیرنگ و احساسم، تنم را در حبس تن او وجب میکند.به ناگه چیزی در گوشم نعره میکشد: او کسیت؟ از کجا میآید؟ به کجا میرود؟اشکی بیدلیل بر گونهام آتش میزند. او هیچکس نیست. نه از جایی میآید و نه به جایی میرود. او فقط آفریده شده که از ترس خاموشی، به تاریکی پناه ببرد و عاقبت در عمق وجود پر تردید روشنایی گم شود.او فقط هست تا تن آکنده از درد آیینه از فشار فرداها خرد نشود.هست تا نشان دهد خیرگیهای خوشخیالی چندان هم ناگزیر نیست!
خلاصه کتاب:
روزها و ماهها گذشت؛ ولی هنوز درنیافتهام، چه حسیست که اینگونه روزهایم را به تاریکی میکشد؟پشیمانی؟ شاید هم دلتنگی؟ نمیدانم! تنها با بازگشت تو جوابش را خواهم فهمید.برگرد و به سوالات دلم پاسخ بده.خودت هم میدانی نمیخواهم سد راهت شوم؛ ولی تو بگو، با این دل بیصاحب چه کنم؟
خلاصه کتاب:
از هم گریختهایم، از هم به درون این زمین سرد خاکی فرو میرویم.گویی تمامی جادهها به شکل گرد در آمدند تا هرچه پایینتر بروی؛بیشتر به نقطهای نزدیک شوی؛ نقطهی مرگ، که در آخر تمام جملهها میآید.
خلاصه کتاب:من عاشق پروازشان هستم. گاهی بیصدا و آرام است. حس آزادیشان را دوست دارم.تشبیهشان به قاصدکها را دوست دارم.همان مقدار با آرامش و ستودنی بالا میروند! اما غم چشمهایشان عجیب دل را میزند. حسرت و دلهرهشان عذاب میدهد؛ اما دگر راهی نیست!
خلاصه کتاب:
آرزو که سال آخر دانشگاه است، عاشق پسری به نام معراج میشود که هیچ توجهی به او ندارد، آرزو با دوستانش نقشهای میچیند که معراج را وابسته به خود کند و موفق هم میشود، اما نقشه جایی بههم میریزد که دوست آرزو هم دلباختهی معراج میشود و ...
خلاصه کتاب:
یعنی میشود تابستان، بشود عروس زمستان؟ یعنی میشود جانان قصهی ما بشود عروس کوه سرد غرور؟یعنی میشود دختر قصهی ما وقتی از طوفانهای بزرگ زندگیاش تن نحیفش شروع به لرزش کند، کسی باشد که دستهای او را بگیرد و با گرمای دستش وجود او را سراسر گرما و آرامش کند؟امّا چه کسی میتواند باور کند که کوه سرد غرور دارای دستان گرمی باشد.تقدیر چه سرنوشتی را برای دختر قصهی ما رقم خواهد زد و جانان ما جنون و جانان چه کسی خواهد شد؟
خلاصه کتاب:
عشقی نافرجام در گذشته و تخم کینه هایی که به دنبال آن در قلب رشد کرد و میوه آن نفرت شد. نفرتی که منجر به انتقامی دشخوار شد و آینده بسیاری از بیگناهان را رقم زد، سرگذشت آن نفرت و مبادرت به انتقام به ققنوسی نحس ختم شد، ققنوسی که کینه را پررنگ تر کرد و آینده بسیاری را در آتش خود سوزاند. آیندگانی که به دنبال انتقام آمدند اما انهدام از آنشان شد. به راستی که تقدیر همه چیز است.
خلاصه کتاب:
من هیچ وقت با این دل و با این دست خالی برای همیشه زندگی نخواهم کرداگر همه من را در آ*غ*و*ش بگیرند و بهم لبخند بزنند از زندگیم چیزی نخواهم فهمید .من محزونم !
خلاصه کتاب:
دانلود دلنوشته صوتی علی برادر خدام خسروشاهی با گویندگی سمیرا امیری و میکسر بهار کلاته در قالب چند قسمت ارائه شده و در ادامه می توانید از این دلنوشته صوتی زیبا لذت ببرید.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.