معرفی رمان در حال تایپ نت های بی آوا

در معرفی رمان در حال تایپ نت های بی آوا به بیان نویسنده و خلاصه پرداخته شده است. نت های بی آوا در انجمن رمان نویسی تک رمان به قلم آوا اسدی نوشته شده و منتشر گشته است.

نام رمان: نُت‌های بی‌آوا

نویسنده: آوا اسدی

ژانر: عاشقانه، تراژدی

خلاصه: ماجرای اتفاقی پیش‌پا افتاده که باعث جدایی شد و دختری که مجبور به ترک دین و کشورش کرد، دختری زخم خورده از زندگی که در سن کم دو بچه به دنیا می‌آورد در حالی‌که زندگی خودش هم در دست باد است. او دروغ های زیادی را برای نبود یکی از فرزندانش می‌شنود، او برای بازگشت و به دست آوردن زندگیه پوچ شده‌ی خود هرکاری میکند اما باز هم درها قفل‌ و زنجیراند.

معرفی رمان در حال تایپ نت های بی آوا

بخشی از رمان: – مانی یک لحظه صبر کن، مانی تو رو خدا صبر کن برات توضیح میدم.

رو به من کرد و گفت:

– چیه؟چی می‌خوای بگی؟

ایلیا که پشت سر ما اومده بود خندید و گفت:

– آقارو، به زنش شک داره.

رو به ایلیا کردم و گفتم:

– یک لحظه ساکت شو ایلیاجان.

مانی نیشخند زد و گفت:

– ایلیا جان؟چقدرم زود جان میاد کنار اسمتون

با حالتی عصبی گفتم:

– مانی این ایلیاست، پسر دختر خالم. راحت تر بگم نوه خالمه.

مانی دستی روی موهاش کشید و گفت:

– تو الان انتظار داری باور کنم؟

صلیب داخل گردنم رو کمی بالا آوردم و گفتم:

– به مسیح قسم.

مانی مسلمان بود اما می‌دونست که من الکی قسم نمی‌خورم، نمی‌دونم این‌بار چی شده بود که صلیبم رو گرفت و سفت کشیدش طوری که زنجیرش پاره شد. انداختش روی زمین و گفت:

– بسه دیگه هی مسیح مسیح نکن، زندگیت رو با مسیح خ*را*ب کردی؛ دیگه نمی‌تونی بری پیش خانوادت حتی یک زنگم بهت نمیزنن بگن خوبی یا نه، مُردی یا زنده ای. اون دفعه که داشتی توی تب می‌سوختی، مریم مقدس و عیسی مسیح کجا بودن، یادت رفته داشتی می‌مردی؟

روی زمین نشستم و در حال جمع کردن صلیب و زنجیرم، گفتم:

– تو حق نداری درباره‌ی عیسی مسیح این‌جوری حرف بزنی.

ایلیا جلو اومد و منو از روی زمین بلند کرد و رو به مانی کرد و گفت:

– آقا آروم باش، فقط می‌خواست تلافی کنه، اونم راست میگه من نوه‌ی خالشم.

معرفی رمان در حال تایپ نت های بی آوا

در صورت داشتن قصد نشر رمان در انجمن یا چاپ در انتشارات با ما در ارتباط باشید.

Taakroman233@gmial.com

پیشنهاد ما به شما:

ثبت‌نام

چاپ کتاب شعر