-نباید کسی زنده بماند، همه را بکشید. سرشون رو تقدیم رئیس میکنیم. با صدای بلند و خشن مرد رازانا از خواب آرام میپرد و با خود میاندیشد اینجا چه خبر شده است؟ در چوبی باز میشود و تایکان یکی از کارگران پدرش، پشت در ظاهر میشود و ل*ب به سخن باز میکند. رازانا: چه خبر شده است؟ تایکان: خانم هرچه سریعتر باید از اینجا بریم. به خانه حمله کردهاند. بدون اینکه به رازانا فرصت حرف زدن بدهد دستش را گرفت و او را به بیرون کشاند. رازانا: چرا درست حرف نمیزنی؟ مگر چه حادثهای رخ داده است؟ تایکان: لطفا . ً ساکت باشید بعد از اینکه سروگوشی آب داد، رازانا را از در مخفی بیرون برد و به او کمک کرد از دیوار پایین بپرد. من: پس چرا نمی… با دیدن تایکان غرق در خون کلماتش نیامده رفتند. -فرمانده دختر فارات اینجاست. ذهنش شروع به پرداختن اتفاقات کرد و پاهایش شروع به حرکت کردند. از پس کوچههای ده، بیامان آنان میدوید و میگریست. آنها چه کسانی بودند؟ چه بر سر پدر و برادرش آوردهاند؟ ای الهی! مطمئناً راهزنانی سرتاپا سیاهپوش هستند که به تازگی به اطراف شهر آمدهاند و جان و اموال خیلیها را گرفتهاند. رازانا نیز از این پس جزء همین دسته میشود. اشکهای شور صورتش را اندازه دریا خیس کرده بودند و پاهایش بی رمق شده بود. این دیگر چه سرنوشت شومیست که برای او نوشته شده است که اینگونه از دیارش فراری شده است؟ همینکه وارد جاده شد، یک اسب سیاه، جلویش ظاهر شد. با ترس به مرد سوارهای که صورتش را پوشانده بود نگاه کرد. برای َخالصی عقبگرد کرد؛ ولی مرد سواره چیرهتر از رازانا بود. -که زرنگی میکنی؟ از ترس، وحشت و خستگی چشمانم سیاهی رفت و… ***
دختری که در پی زندگی عادیاش هست؛ ولی ناگهان بعد از کشته شدن خانوادهاش به اسارت در میآید و وارد قصر امپراطور کویات میشود. و زندگیاش دچار تغییراتی میشود. تغییراتی از جمله مصیبت، پریشانی، نفرت و در نهایت عشق!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.