همین کمکمها جمع شد و عاقبت تو را در آغوشم گذاشتند. سفید و کمی کبود بودی. دستهای مُشت کردهات گرم بود.
احساس قدرت می کردم. تو را در یک دستم و خمره آمال را در دست دیگرم نگه میداشتم.
دنیای ما سه تن، رنگارنگ و دلنشین بود. روزهای شیرینی با خندیدنت میگذشت.
نمیدانم یک دفعه چه شد؟ دنیای ما دیگر برایت رنگی و جذاب نبود.
دیگر نمیخندیدی.
فریاد میکشیدی
گریه میکردی
خودزنی میکردی
حتما میپرسی من چه کردم؟ یادت نیست؟! با تمام وجود، سعی داشتم دنیایِمان را حفظ کنم. بهترین کار بود؛ نه؟! بهترین برای هر سه نفرمان.
لحظه موعود، بیخبر فرارسید. خمره آمال از دستم به زمین افتاد و تکهتکه شد. تو را در آ*غ*و*ش گرفتم. سفید و کمی آبی بودی. دستهای قاچ خوردهات، سرد بود.
دنیای من، بیرنگِ بیرنگِ بیرنگ شد.
***
آینه دلم غرق نسیان بود
اسرارش در زیر لایهای از لک و خش و ناهمواریهای ریز و درشت، مدفون شده بود
آمدی. گرد و غبار آینه را رُبودی
زخم دیرینه سر باز کرد
تا توانستی آینه را بدعادت کردی
رفتی ولی آینه همچنان، بیمنت باطنش را به رخ میکشد
زخم تازه را میبینی؟ شاهکار توست!
***
دلنوشته در حال تایپ خلوت گزین
دلم میخواست مثل او باشم
در بیسامانی طیور، او بهسانِ طاووس بود
شیدایش شدم و در مسیر دلدادگی پیشتر رفتم
بالاخره به حال زارم نظری انداخت
مغرور و خودپسند بود
در نظرش موجود پست و بیارزشی بودم
به راستی که لایق صفت طاووس بود
و در نهایت من، خود را بهسانِ کلاغی یافتم که، راه رفتنِ خویش را هم از یاد برده بود
جهت دریافت راهنمایی برای نام نویسی در انجمن رمان نویسی تک رمان یا چاپ کتاب ازطریق ایتا یا تلگرام در ارتباط باشید
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.