دانلود رمان استراتگوس مرگ داستان از اینجا شروع میشود که هورزاد به بازی گرفته میشود! جنگی میان مرگ و زندگی؛ اما اینبار ورق روزگار برگشته است؛ هورزاد استراتگوس مرگ است. اینبار او…
نگاهی به رمان:
دانهای مروارید از چشمان زیبایش سرازیر شد. سریع با انگشتش آن را پاک کرد. قلبش آتش گرفته بود. تکهای از وجودش از او دور شده بود؛ چهگونه میتوانست آرام باشد؟ نفس عمیقی کشید و به آسمان پرستاره خیره شد. آسمان این سرزمین همیشه پر از ستاره بود. دلش میخواست به اندازهی این ستارهها از این سرزمین و مردمانش دور باشد.
«تو برای من همون عشق پاک سابقی
تو هنوزم عاشقی میدونم»
سربازی کنارش ایستاد و احترام گذاشت:
– درود ملکهی من، مشاور دومتون توی سالن اصلی قصر منتظرتون هستن.
– باشه، بگو منتظرمون بمونه.
سرباز سریع احترام گذاشت و دور شد. بعد از اتفاقات اخیر، دوباره رفتارش سرد شده بود؛ چرا که دیگر کشش چنین ماجرایی را نداشت. آرام به سمت ورودی قصر حرکت کرد. بیتوجه به سربازهایی که هر چندقدم برای حفاظت از قصر ایستاده بودند و با ورود او احترام میگذاشتند، خیره به زمین خاکی بود. باد دست نوازشگر خود را بر روی درختان و گلهای محوطهی قصر میکشید. همگی، حتی پرندگان به احترام غم ملکهی سرزمینشان سکوت کرده بودند.
به در طلاییرنگ قصر که نقش آتش رویش حکاکی شده بود نگاه کرد. سربازان در ورودی را باز کردند و جارچی فریاد زد:
– ملکهی اعظم وارد میشوند.
مشاور و ملکهی پیشین کنار یکدیگر ایستاده بودند. مشاور سریع احترام گذاشت. بدون آنکه به اطرافش نگاهی بیندازد، مستقیم به سوی تخت سلطنتی طلاییرنگش قدم برداشت. دانلود رمان استراتگوس مرگ از دو پله جلوی تختش بالا رفت به سمت مشاور و مادرش برگشت، لباس بلند قرمزرنگش را که روی آن طرح آتش به رنگ طلایی طراحی شده بود، مرتب کرد و آرام روی تخت نشست. چشمان بیفروغش را به چشمان قهوهایرنگ مرد روبرویش دوخت.
– درود ملکهی من، حالتون خوبه؟
آب گلویش را قورت داد. دلش کمی، فقط کمی معجزه میخواست.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.