آفتاب کم کم داشت بالا میومد، سمت راست روستا رو روشن میکرد و سایه اون روی طرف دیگه ی روستای چیمن مینداخت. ژیوان صبح زود از خونه بیرون اومد و با لبخند به خورشید خیره شد. دم کلبه ی سیاه گوش رفت و اون و صدا زد : سیاه گوش بلند شو پسر صبح شده چقدر میخوابی؟ سیاه گوش با نارضایتی چشماش و یکم باز کرد و به ژیوان خیره شد . ژیوان با مظلومیت گفت : اینجوری نگام نکن. امروز باید یکم زود تر بیدار شی، گاو هینا چیزی برای خوردن نداره ، باید به صحرا بریم و سعی کنیم یکم براش علوفه پیدا کنیم باشه ؟ سیاه گوش با بی میلی گوشاش و تکون داد و خواست از کلبش بیرون بیاد که کلش محکم به در کلبه خورد و چشاش از سرگیجه شروع به چرخیدن کرد…
شما عزیزان میتوانید آثار خود را در انجمن رمان نویسی تک رمان به اشتراک بگذارید و درخواست صوتی شدن آثار خود را بعد از اتمام آن، در انجمن عنوان کنید.
برای چاپ کتاب و دریافت مشاوره انتشار اثر در انجمن رمان نویسی تک رمان در ایتا و تلگرام 09195199153 در ارتباط باشید یا ایمیل بزنید taakroman233@gmail.com
آفتاب کم کم داشت بالا میومد و سمت راست روستا رو روشن میکرد و سایه اون روی طرف دیگهی روستای چیمن مینداخت، ژیوان صبح زود از خونه بیرون اومد و با لبخند به خورشید خیره شد.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
عالی بود❤️
عالی بود
خسته نباشید:)