مصاحبه با صبا نصیری نویسنده انجمن
"بسم تعالی"سلام خدمت همراهانِعزیز انجمن تک رمان
امروز قراره یک گفتگوی پربار و جذاب با Saba.N صبا نصیری عزیز داشته باشیم.
امیدوارم که این مصاحبه مورد توجهتون قرار بگیره و دوستش داشته باشید...
- سلام صبا جان، خیلی ممنون که وقتت رو برای این گفتگو به من دادی.
◇سلام سلام...
وقتتون بخیر.
خواهش میکنم و خیلی ممنون از شما.- خوب جانم، میشه لطفا اول از همه، یک بیوگرافی کوتاه از خودت برای ما بگی؟
◇صبا نصیری هستم. متولدِ 1381/09/20
تکفرزند و اهلِ شُمال!
نویسنده، داستاننویس و دلنویس.- مشتاقم بدونم که شروع نویسندگی برای تو چطور بوده؟
◇شروع نویسندگی برای من از علاقهی شدیدم به کتاب خواندن شروع شد. مخصوصا خوندن رمانهای ...
خلاصه کتاب:
پدری میرود و گذشتهاش را میراث پسران میکند. همچون قایقی که تصویرش در میانِ آب میافتد؛ ولی با تلنگری کوچک میلرزد و محو میشود، رویایی بر روی سراب شکل میگیرد، شعلههای کوچکی از عشق، تردیدوار جوانه میزنند و از شورهزاری خشک و سوزان زبانه میکشند. در این میان، دخترکی آرزوهایش را بر زورقی شکسته مینویسد و روی موجهای احساسش روانه میکند و روزی که خورشید از پسِ ابرهای تیره برون میافتد؛ شیشهی آرزوهایش از بلندای عرش بر زمین سقوط میکند و حقیقت خاری میشود و به چشمش فرو میرود.
خلاصه کتاب:این روزها قِید پتوپیچ خوابیدن مقابلِ شومینه یا بخاری را زدهام؛ گرمم نمیکند!
قیدِ چای دارچین با نبات،
حتی قیدِ نقاشی و بامیه را...
این روزها از هر آنچه که تا چندی پیش، دیوانهوار دوستشان داشتم گذشتهام. دلم را زدهاند و منشا این دلزدگی به تو میرسد!
بلند خندیدن را ترک کردهام،
لاک زدن را ترک کردهام،
دیگر بوی خاکِ باران خورده و صدای رعد آرامم نمیکند. همهشان را از سرم در کردهام.
این روزها با خود قهر کردهام.
قیدِ نازکنارنجی بودن را زده و عادتِ کرانچی خوردن را ترک کردهام.
من این روزها حتی خودم را هم ترک کردهام!
من...
من همهچیز و همهکس را ترک کردهام و دلم تو را میخواهد! میخواهم به دیار تو سفر کنم. به جایی حوالیِ بندهای میانیِ انگشتانت؛
یا شاید حتی به جایی حوالیِ گر*دن تا چانهات!
من خود را تَرد کردهام.
من...
من دلم تو را میخواهد و من جز تو؛
تمام جهانم را ترک کردهام!
خلاصه کتاب:پسری از تبار هیجان با سری پُر شور و سودایی در ذهن، سرمست از لحظه های نابی که با غرور خلق کرده است؛ عشقی آتشین را در میان آهن پاره هایی از ج*ن*س غرور می یابد و این بار واردِ راهی می شود که جز هیجان، پستی و بلندی هایی را نیز به همراه دارد.مقدمه : میداند که آخر یک شب از آسایشگاه بیرون خواهد زد.لباسهای آبی کهنه تیمارستان را دور خواهد انداخت. یواشکی از آن کمد بزرگ ، لباسهای قدیمیاش را پیدا کرده و خواهد پوشید. پا بر*هنه به خیابان های شهر خواهد رفت و آواز خواهد خواند.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.