خلاصه کتاب:
من کمی عشق پیدا کردم. من کمی درد پیدا کردم. من غم را به چشم دیدم و شادی را تجربه کردم.
اما میدانید، در کنار همه اینها، من هنوز یاد نگرفتهام چطور زندگی کنم!
خلاصه کتاب:در خانه ی من پنجره ها میمیرند...برزیروبم باغ قلم می گیرند... این پنجرهتصویر خیالی دارد...در خانه ی من مرگ توالی دارد...در خانه ی من مرگفروریختنی است...آغاز نکن این سقف فروریختنی است...به مردم نگاه میکردم بعضیها خیلی خوشحال بودند بدون هیچ درد و غمیبعضیها ناراحت بعضی ها....
خلاصه کتاب:مردی شریک جریانی میشود که نباید!با نجاتِ دختری از دل سیاهی در شبی تاریک، او را اسیر دستانی میکند که تا قبل از آن برایش ناشناس بودند. از همان ابتدا میتوانست تقدیرش را پیشبینی کند؛ آنقدر خود را بدبخت میدید که چیزی به نام رویِ خوشِ زندگی را نمیشناخت! اما خداوند کسانی را در راهش قرار میدهد که…
خلاصه کتاب:گاهی بغضهایی هستند که ناخداگاه شکسته میشوند
و سیلاب درد را در وجودت جاری میکنند.
در این میان!
طبیبی هست که درمان دردت باشد.
که بتواند حملههای قلبی ات را پاسخگو باشد.حتی اگر فرسنگ ها از تو دور باشد!میتوانی حسش کنی.کسی که وجودت در وجودش نهادینه شده است...
چقدر نیاز دارم
به شش قرص شیشهای و یک لیوان آب سرد،
به یک هفتهی کامل، به خوابی سنگین فرو رفتن.
بلند شوم و تو خوب باشی.
دنیا ما را دوست بدارد؛
مردم، هم را دوست بدارند!
دیگر صدای رادیو هیچ خبر بدی را فریاد نکند.
باید هیچکس از فقرِ نان و فقر فکریِ اندیشه، گرسنه نمانده باشد!
میخواهم هیچ قتل و کشتاری توی دنیا وجود نداشته باشد.
آدمها مهربانی بیاموزند!
هیچکس به روح کسی ت*ج*اوز نکند!
هیچکس مرزهای وطن و کالبد دیگری را درهم نشکند!
دیگر هیچکس نخواهد مُرد.
هیچکس درد نمیکشد،
بچهها جیغ نمیزنند، گریه نمیکنند.
نیاز دارم بخوابم؛ بلند شوم و با دستانم صورتِ نرم تو را
در پرواز زیبای شاپرکها دربرگیرم.
ببینم که حال تو واقعاً خوب شده است جانم!
صلح، فرمانِ دوستی میدهد.
آرامش، جای خورشید طلوع میکند.
خب؟ فقط یک هفته خواهم خوابید؛
بلند میشوم و همهچیز قشنگ شده. اصلاً ولش کن!
فقط پا شوم و همه خوب باشند، همهچیز سر جایش؛ قشنگ بودنِ زندگی و لبخند آفتاب پیشکش!
میشود، مگر نه؟
دانلود دلنوشته متروکه ویژه سایت تک رمانمقدمه:
در این خانهی سوت و کور،
در کنار ساعتی که پاندول بیحرکتش همچو قلب آشوبم از کار افتادهاست؛
بیجان و بیرغبت،
با قاب عکسی گرد و خاک گرفته؛
کنج، دیوارترکبرداشته؛
با چشمانی باز، که انتظارت را میکشند!؛
مُردهام... !
دانلود دلنوشته سردرگمی ویژه سایت تک رمان
مقدمه:
چشمهایم روزی بر دنیا باز شد؛
که فهمیدم دیگر نیست.
نیست، حتی جای خالیش در قلبم
نبودنش در دنیایم حک شد.
ولی من ماندم و خیالش.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.