تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

دانلود داستان کوتاه دل آزار به قلم پوررضا آبی‌بیگلو

 


دانلود داستان کوتاه دل آزار به قلم پوررضا آبی‌بیگلو 

قسمتی از داستان کوتاه:


صورت استخوانی و گونه‌های گود افتاده‌اش، ظاهری جالب برایش نمی‌ساختند. نوعی نفرت در حالات نگاه و رفتار و حرکاتش مشهود بود، نفرتی که گویی از بدو تولد تا همان سن از عمرش به همراه داشت. کم حرف می‌زد، به کسی نگاه نمی‌کرد.
می‌گفتند مثل آدم زندگی می‌کند، کاری به کار کسی ندارد و پی زندگی خودش است؛ اما او اصلاً زندگی نمی‌کرد! آن‌قدر غرق در خیالات بود که یادش می‌رفت حرف بزند، نگاه کردن به خیابان را بیشتر از نگاه کردن به انسان‌ها، دوست داشت.
از خیره شدن به خیابان خالی‌ از انسان‌ها لذ*ت می‌برد. چند قدمی راه رفت. کنار سگ ولگردی که در خود پیچیده بود، ایستاد و کنارش نشست. سیگاری را که از دکه‌ی سر راهش خریده بود، از جیبش بیرون آورد و روشن کرد.
وقتی به سیگار پُک می‌زد، صورت به‌هم ریخته‌اش بیشتر درهم می‌رفت و گونه‌هایش گودتر می‌شدند.
کلاه بافتنی سیاهی را که مادرش برایش بافته بود تا روی ابروهای پهن پر پشتش کشیده بود. شال‌گر*دن بلندی هم دور گ*ردنش بسته بود. در آن هوای سرد پاییزی واقعاً آن ‌همه پوشش لازم بود.
دماغش را بالا کشید و آخرین پُک را به سیگارش زد. ته آن را داخل جوب کناری‌اش انداخت و از جایش بلند شد. نگاهی به سگ که با چشمان درشت‌اش به او خیره شده بود کرد. به سوی ماشین سمندش رفت و از صندلی جلو گوشت کبابی را که با حقوقش خریده بود، بیرون آورد. چاقوی ضامن‌دار تیزش را از جیب بیرون کشید و تکه‌ی بزرگی از گوشت را برید. نگاه خیره‌ای به گوشت قرمز داخل دستش که به آن سو و این سو لیز می‌خورد، کرد و در آخر به سوی سگ قدم برداشت.
سگ بوی گوشت را شنیده بود اما آن‌قدر ضعف داشت و گرسنه بود که نای این‌که روی پایش بایستد و گوشت را بگیرد، نداشت.
روبه‌رویش زانو زد. گوشت را درست جلویش گذاشت و منتظر ماند تا سگ شروع به خو*ردن کند.
بلافاصله آن حیوان گرسنه پس از این‌که بوییدنش تمام شد، با ولع خاصی شروع به خو*ردن کرد.
چند لحظه‌ای نگاهش کرد و سپس از جایش برخاست. دستش را با شلوار پارچه‌ای شش جیبش پاک کرد و به سوی ماشین رفت. پشت فرمان نشست و ماشین را روشن کرد، کلاچ و گ*از را گرفت و دنده یک زد و به راه افتاد.
این وقتِ شب مسافری در خیابان‌ها نبود. ساعت از دو نیمه‌شب گذشته بود و هنوز ماشین‌هایی بودند که از خیابان گذر می‌کردند.
وارد اتوبان خلوت شد.
مثل همیشه کناره‌های خیابان پر بود از دختران و زنانی که منتظر بودند ماشینی جلوی پایشان بایستد و سوارش شوند.
چشمش به ماشین پر از پسری که مقابل زن جوانی ایستاده بودند و خوش و بش می‌کردند، خورد. چند خانم هم در آن ن*زد*یک*ی ایستاده بودند و به افراد داخلِ ماشین لبخند می‌زدند. جای خالی برای نشستن در ماشین نبود. این فکر زودگذری که از ذهنش گذشت، باعث شد نیشخندی بزند.
از آن مکان فاسد گذشت. تا خانه راه طولانی را باید طی می‌کرد.
سیگاری روشن کرد. حال که خیابان خلوت بود، دوست داشت آهسته رانندگی کند و به تمامی مشکلاتش بیندیشد.
آرنجش را از پنجره بیرون گذاشت و پدال گ*از را آهسته فشرد.

 

 

دانلود داستان کوتاه دل آزار به قلم پوررضا آبی‌بیگلو 


دانلود رمان


پیشنهاد ما برای شما:


رمان های کامل شده تک رمان:

دانلود رمان پیست مرگ اثر صبا نصیری

دانلود رمان در امتداد پگاه

دانلود رمان کافه جنون 

دانلود رمان زیرنویس نگاه تو ۲


  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
مردی شریک جریانی می‌شود که نباید!

با نجاتِ دختری از دل سیاهی در شبی تاریک، او را اسیر دستانی می‌کند که تا قبل از آن برایش ناشناس بودند. از همان ابتدا می‌توانست تقدیرش را پیش‌بینی کند؛ آن‌قدر خود را بدبخت می‌دید که چیزی به نام رویِ خوشِ زندگی را نمی‌شناخت! اما خداوند کسانی را در راهش قرار می‌دهد که…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    داستان کوتاه دل آزار
  • ژانر
    اجتمایی، تراژدی
  • نویسنده
    پوررضا آبی بیگلو
  • ویراستار
    ~S A R A~
  • طراح کاور
    GREEN VOICE
  • صفحات
    58
  • منبع تایپ
    تک رمان
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها
  • the last
    14 شهریور 1401 | 00:45

    خسته نباشید

  • Kiyan مدیر سایت
    13 شهریور 1401 | 01:26

    قلمت مانا نویسنده گرامی

ورود کاربران

  • کیمیااین رمان ماله خیلی وقت پیشه???? اولین قلمم یبار ویرایشش زدم اما از دستم رفت خلاص...
  • Zahrajafarianسلام به شماره 09195199153 در ایتا یا تلگرام پیام بدید...
  • سونیاسلام من ثبت نام کردم اما نمیدونم چطوری رمانم رو براتون ارسال کنم اگه امکانش هست...
  • Zahrajafarianسلام ایمیل بدید taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianلینک مشکل نداره اگر باز نمیشه براتون ایمیل بدید بفرستم taakroman233@gmail.com...
  • Zahrajafarianسلام در حال ترجمه هست...
  • Zahrajafarianسلام لینک مشکل نداره روی این لینک بزنید http://dltaakroman.ir/%D8%B1%D9%85%D8%A7...
  • پریترخدا جلد آخرم بزارید خسته شدم هر روز چک میکنم...
  • helenسلام من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
  • helenسلام ببخشید من نمیتونم رمان و دانلود کنم چرا؟...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 453 نوشته
  • 7 محصول
  • 879 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.