خلاصه کتاب:
شب بود. کنار عکسها نشسته بودم.
به عکسها نگاه میکردم و به یاد لبخندهای تو که با وجود سختیها، همیشه لبخند بر ل*ب داشتی، اشک میریختم.
تو آن کسی بودی که در تمام روزهای سخت من، به من گفتی که دوستت دارم.
تو آن کسی بودی که من با تمام وجود خواستم بهخاطر عشق، در کنارش باشم.
تو آن کسی بودی که برای لحظههایی که حتی فکرش را نمیکردم به تو فکر کنم، به تو فکر کردم.
تو آن کسی بودی که من با تمام وجود، در کنار تو نشستم.
تو آن کسی بودی که بهخاطر تو، تمام خستگیهایم را به جان خریدم.
خلاصه کتاب:
تمرکز کرد، به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیرویهای مختلف را در ذرهذره خونش حس میکرد! حال، آماده بود تا با هرکسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد!
سخن نویسنده: همهی شخصیتهای اصلی داستان، واقعی هستند.
خلاصه کتاب:
در این لحظههای آخرم،
به یاد لحظههای ناب زندگی افتادم.
یاد روزهای پر از خاطره، لحظههای شیرین کودکی، لحظات شاد و شیرین و پر از خندههای بچهگانه.
یاد روزهایی که به سختی باهم بودیم. روزهای شیرین کودکی و روزهای شیرین و رویایی زندگی.
یاد روزهایی که باهم شوخی میکردیم و بازی میکردیم و در کنار هم زندگی میکردیم.
خلاصه کتاب:دانلود مجله ایران گمنام شهریور ۱۴۰۱/ تیم مجله ی تک رمان با دهمین مجله ی فرهنگی سرگرمی دوباره مهمون خونتون شده و قراره تو این هرسور گرم یه نوشیدنی خنک واسه دل هاتون باشه.این بار با مجله ماهانه ایران گمنام در خدمتتون هستیم و هممون هر کاری کنیم ازین خاک دل انگیز هستیم!با این مجله سفر کنین بع افسانه ها و خرافات ایرانی ها.یه سری هم به داستان های کهن بزنین و در کنارش بخندین و شاد باشین.خلاصه که دقلایقی فارغ از هیاهوی روزمره با مجله تک رمان همراه باشین.
خلاصه کتاب:دانلود رمان خیط مات به قلم پوررضاآبیبیگلو / مردی در حال بازگشت است. دیگری گندی که اولادش پدید آورده را جمع میکند، یکی هم در این میان دلشکسته است.
خانوادهای بیخیال و پر امید، جمعیتی که به ندرت و استثنا میشود در آن فردی را یافت که افسرده باشد. کسانی که زندگیشان برهم قلاب شده و اگر هوای دیگری را نداشته باشند؛ همهشان بازنده بازیِ هستند که سرنوشتهایشان برایشان خواب دیدهاند؛ خوابی که یکوجب روغن رویش داشته باشد؛ البته در واقعیت خواب که نه! بههرحال ضربالمثلی بود در همین مایهها!
خلاصه کتاب:دو برادر دو قلو عاشق محیا میشن. محیا پیشنهاد ازدواج یکی از اونها رو قبول میکنه و سعی میکنه که اون هم عاشقش بشه؛ اما با این انتخاب پای محیا به ماجرایی باز میشه که هیچ وقت انتظارش رو نداره. ماجرایی که باعث میشه روابطش با خانوادهش به هم بریزه و جونش به خطر بیفته!
خلاصه کتاب:همهچیز در یک لحظهی کوتاه اتفاق افتاد و بعد از آن، تمام دنیایم تیره تار و شد.
خانهی گرم و راحتم به جهنمی خوفناک بدل شد.
و بو*س*ههای یار...
امان از عشقی که برایم حکم شکنجه را دارد!
در آخرین طبقهی جهنم، من و پادشاهم در کنار هم با درد رنج و شاید نگرانی...
اما میدانید؟ این درد را دوست دارم!
این شکنجه را با جان و دل میپذیرم!
من او را با تمام وجود میپرستم!
میدانید؟ اگر راستش را بخواهید، من عاشق شیطانم!
خلاصه کتاب:تمامیتان یک مشت خطاکار هستید که سر خود را زیر برف نمودهاید.
نقاب شرم را بر روی پوستهی بیحیایی کشیدهاید و نمیخواهید بفهمید با این یاوهگوییها به جایی نمیرسید. اندکی افکارتان را رشد دهید در این جامعهی بسی ویران.
سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 در راستای هدف ترویج کتابخوانی و ایجاد مکانی برای گرد هم آوری افراد خوش ذوق که علاقمند به قلم هستند و کمک به نویسندگان نو قلم و بی توجه به محدودیت سنی فعالیت خود را آغاز کرده است تک رمان محلی برای درخشش نویسندگان تازه کار...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.