خلاصه کتاب:
زیر آسمان شهر قدم میزدم؛باران میبارید.همه عاشقان دست در دست هم بودند زیر چترو من خیس از اشک بودم در زیر باراندلم میخواست در همین نزدیکی یک نفر را پیدا کنم که مرا از تنهایی بیرون آوردو با من قدم بزند!
خلاصه کتاب:
از زمانی که تسا با داستین ملاقات کرد، اولین باره که زندگی روال آرومی پیدا کرده.
جادوگر شیطانی، لوسیانا، به طرز باشکوهی به جهنم فرستاده شد.
سنت ایلبه به علت ورود بیاجازه و مخفیانه انسانها به حریم شخصی گرگینهها، تعطیل شد.
و مردم بالاخره به این حقیقت که فراطبیعیها هم تو این دنیا وجود دارن، عادت کردن.
بنظر میرسه که الان بهترین زمان برای یه ماهعسل رویاییه!
بعد از سر زدن به خونهی داستین تو منطقه پِروانس (در فرانسه)، گشت و گذار تو پاریس و شرکت تو مراسم ماه کامل مردیت و دوناوان تو ایرلند؛ تسا و داستین راهی منطقهی ساحلی کارائیب شدن. (در آمریکا)
فانتزیهای عاشقانهای که قراره تو کارائیب رقم بخوره، میتونه این سفر رو تبدیل به یه ماهعسل فوقالعاده کنه. مثل قدم زدنهای طولانی تو ساحل، پیادهروی دونفره تو غروب آفتاب و... هر رمانتیکبازی که بتونی تصور کنی!
همهچیز انقدر خوبه که تسا میخواد از خوشحالی بال در بیاره.
البته یه مشکل کوچیک وجود داره و اونم اینه که تصاویر ذهنی تسا از کار افتادن.
تسا امیدواره آروم بودن ذهنش، به این معنی نباشه که قراره اتفافی رخ بده. میخواد فکر کنه آرامش مطلقی که داره بخاطر اینه که همهچیز روبهراهه.
اما تسا کسی نیست که بتونه همچین تصوری کنه!
وقتی تسا به طرز جادویی مورد حمله قرار میگیره و تقریبا تا مرگ پیش میره؛ میدونه که دیگه نمیتونه این نشونهها رو نادیده بگیره.
اتفاق بزرگی تو راهه...!
با وجود اینکه تسا اصلا دوست نداره به ماهعسل شش هفتهایش پایان بده؛ اما متاسفانه وقتشه که به تگزاس برگردن.
هر کسی که با تسا در افتاده و براش مشکل ایجاد کرده، باید حسابی هوشیار باشه! چون اگه جنگیدن با جادوگرها و گرگینههای سرکش، یه چیز به تسا یاد داده باشه، اینه که چطور یه آلفا باشه!
خلاصه کتاب:کف دستش تاول زده بود. عرقی که روی تاولها میریخت، سوزش ناخوشایندی به اوکادومی داد. دسته بیل در چند جا خراش خورده بود و برای کار با آن باید قلقش دستت میآمد.کلاهی بر سر گذاشته بود تا کمی از تابش بیرحمانه خورشید در امان بماند.اماآن ظالمبه تابش وحشیانهاش ادامهمیداد.تمام لباسهایش خیس عرق بودند اما باز بیل میزد.پول بیشتری لازم داشت تا...
خلاصه کتاب:دانلود مجله ایران گمنام شهریور ۱۴۰۱/ تیم مجله ی تک رمان با دهمین مجله ی فرهنگی سرگرمی دوباره مهمون خونتون شده و قراره تو این هرسور گرم یه نوشیدنی خنک واسه دل هاتون باشه.این بار با مجله ماهانه ایران گمنام در خدمتتون هستیم و هممون هر کاری کنیم ازین خاک دل انگیز هستیم!با این مجله سفر کنین بع افسانه ها و خرافات ایرانی ها.یه سری هم به داستان های کهن بزنین و در کنارش بخندین و شاد باشین.خلاصه که دقلایقی فارغ از هیاهوی روزمره با مجله تک رمان همراه باشین.
خلاصه کتاب:این روزها قِید پتوپیچ خوابیدن مقابلِ شومینه یا بخاری را زدهام؛ گرمم نمیکند!
قیدِ چای دارچین با نبات،
حتی قیدِ نقاشی و بامیه را...
این روزها از هر آنچه که تا چندی پیش، دیوانهوار دوستشان داشتم گذشتهام. دلم را زدهاند و منشا این دلزدگی به تو میرسد!
بلند خندیدن را ترک کردهام،
لاک زدن را ترک کردهام،
دیگر بوی خاکِ باران خورده و صدای رعد آرامم نمیکند. همهشان را از سرم در کردهام.
این روزها با خود قهر کردهام.
قیدِ نازکنارنجی بودن را زده و عادتِ کرانچی خوردن را ترک کردهام.
من این روزها حتی خودم را هم ترک کردهام!
من...
من همهچیز و همهکس را ترک کردهام و دلم تو را میخواهد! میخواهم به دیار تو سفر کنم. به جایی حوالیِ بندهای میانیِ انگشتانت؛
یا شاید حتی به جایی حوالیِ گر*دن تا چانهات!
من خود را تَرد کردهام.
من...
من دلم تو را میخواهد و من جز تو؛
تمام جهانم را ترک کردهام!
خلاصه کتاب:وقتی زندگی، آن روی تلخ و پر ابهامش را نشان میدهد، مجبور میشوی قدم در راهی بگذاری که جز سراب چیزی روبهرویت نیست. زیبا، گذشتهی رنجآوری را رها می کند تا سرنوشت خویش را به آیندهای همچون نامش پیوند بزند؛ ولی گویا که دست تقدیر پیشانینوشت دیگری برای او رقم زده است
خلاصه کتاب:
دانلود رمان عصیانگر قرن به قلم پردیس نیساری و فاطمه السادات هاشمی /
گاهی آنقدر به دست بقیه مسخرهمیشویکه تحملتتمام میشود.
آن ها هرگز فکرنمیکردند کهممکناستبا حرف هایشان، من تبدیل به من بشوم!
از زنجیر و حسار حرفهایی کهآنها دورمانداختندازاد بشوم!آری... بخاطرآنها است که من به
منتبدیل میشوم!چه میشودمگر؟ فقطگویی که قرار است، عصیانگر باری دگر برخیزد!
در ایت جهانامگاورس، ان هامنرابه یکامگای بدبخت و تنها تبدیلکردند، امگایی کهدرنفرت
وغم غرق شد، اما یک روزی به آن ها ثابت می کنم که من فقط من نیستم! برای آخرین بار می گویم،
منرادست کم نگیرید!
میپرسندمن کیهستم؟ لابد نژاد برتر! اما خیر، پاسخ سخت نیست، کافی لست بگویید او، اواست.
هه بله!من خودم هستم.من، من هستم!
خلاصه کتاب:پسری از تبار هیجان با سری پُر شور و سودایی در ذهن، سرمست از لحظه های نابی که با غرور خلق کرده است؛ عشقی آتشین را در میان آهن پاره هایی از ج*ن*س غرور می یابد و این بار واردِ راهی می شود که جز هیجان، پستی و بلندی هایی را نیز به همراه دارد.مقدمه : میداند که آخر یک شب از آسایشگاه بیرون خواهد زد.لباسهای آبی کهنه تیمارستان را دور خواهد انداخت. یواشکی از آن کمد بزرگ ، لباسهای قدیمیاش را پیدا کرده و خواهد پوشید. پا بر*هنه به خیابان های شهر خواهد رفت و آواز خواهد خواند.
خلاصه کتاب:دو برادر دو قلو عاشق محیا میشن. محیا پیشنهاد ازدواج یکی از اونها رو قبول میکنه و سعی میکنه که اون هم عاشقش بشه؛ اما با این انتخاب پای محیا به ماجرایی باز میشه که هیچ وقت انتظارش رو نداره. ماجرایی که باعث میشه روابطش با خانوادهش به هم بریزه و جونش به خطر بیفته!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.