نویسنده: زهرا جعفریان ویراستاران: ملینا نامور و تیهو
کپیست: ✦Moon ژانر: پلیسی_جنایی
طراح جلد: زهرا جعفریان
خلاصه رمان: ده روز پس از حادثه داستان زنی است که در خارج از کشور زندگی می کند. شخصیت اصلی داستان پس از شنیدن جریان فوت پدرش به ایران بر می گردد تا سر از راز قتل درآورد.
کلید را از جاکفشی برداشتم و در خانه را باز کردم؛ خانه پدر و مادرم… خانه بچگیهایم. وارد خانه شدم و برای چند لحظه فقط همه جا را نگاه کردم. همه چیز برایم شدیداً آشنا و عجیب به نظر میرسید. انگار وارد چندین خاطره شده بودم. هر کدام از وسایل خانه صدها خاطره را برایم یادآوری میکردند. مثلاً یخچال ساید بای ساید، مرا یاد مریضی یک هفتهایم میانداخت و لحظهای بعد مرا یاد ماه رمضانی میانداخت که با زبان روزه مشغول تمیزکردن خانه شده بودم. همانطور که اینچ به اینچ خانه را با دقت نگاه میکردم، جلو رفتم و از آشپزخانه گذشتم. وارد راهروی کوچک اتاقها شدم، وارد اتاقی شدم که زمانی اتاقم بود… هنوز وسایل من در اتاق بودند، به جز تختم… خبری از تخت و پاتختیام نبود. ناخودآگاه به سمت کتابخانه رفتم. با دیدن آخرین کتابم در کتابخانه لبخندی زدم. میدانستم پدرم کتابهای من را میخواند… مطمئن بودم، مطمئنِ مطمئن. کتاب را یک سال پیش نوشته بودم. کتابی جنایی و شدیداً هیجان انگیز. کتابی که حالا بلای جان خودم شده بود.
دستم را جلو بردم و کتاب را از داخل کتابخانه برداشتم. نگاهی به جلد خاکستریاش انداختم. با لبی آویزان شده به آن خیره ماندم. ارزشش را داشت؟ نداشت… نوشتن این رمان باعث شده بود یک روش حاضر و آماده در اختیار کسی بگذارم که میخواست پدرم را بکشد. موقع نوشتن کتاب هیچ وقت فکر نمیکردم کسی بخواهد پدر من را به قتل برساند.
دانلود رمان ده روز پس از حادثه
یاد کامنتهایی افتادم که در اینستاگرام برایم گذاشته بودند؛ قاتل! همه نویسندهها دیوونهان. مگه میشد همچین کتابی داستان باشه؟ تو یه قاتل روانی هستی! نگاهم را داخل اتاق چرخاندم، رو به روی کتابخانه آینه قرار داشت و کنار کتابخانه هم کامپیوترم. زیر آینه هم درآور لباسها. البته قبلاً مخصوص لباس بود، شاید الان دیگر لباسی در آن نبود. در سکوت فقط به اتاق نگاه کردم. چقدر دلگیر و همزمان آرامش بخش بود. احساس میکردم وقتی رفتم قسمتی از گذشتهام را همین جا گذاشتم و رفتم. انگار دختری که در این اتاق زندگی میکرد، دختری که به کانادا رفت نبود، و حالا دختری که در این اتاق ایستاده بود، هیچ شباهتی به دختری که زمانی در اتاق بازی میکرد نداشت، مگر کمی شباهت ظاهری در چشم و ابرو و ل*بها… . نگاهم را از آینه گرفتم و کتاب را به داخل کتابخانه برگرداندم و از اتاق خارج شدم. وارد راهروی اتاق خوابها شدم، سمت چپم اتاق پدر و مادرم بود، نگاهی به تخت دو نفرهی خالیاش انداختم و از راهرو رد شدم، به آشپزخانه رسیدم. دستی به دیوار کاشی شدهی شیکش کشیدم و آن قدر جلو رفتم تا به هال و در ورودی رسیدم. جلویم پذیرایی بود، با دو دست مبلمان و میزهای عسلی. سمت چپ، کنار دیوار یک ویترین قرار داشت و کنار ویترین هم میز تلویزیون بود. خانه دقیقاً مثل همان روزی بود که ترکش کرده بودم، فقط یک وجب خاک به وسایلش اضافه شده بود. چرخی در پذیرایی زدم و فرش کرم صورتی حواسم را پرت کرد، مادرم همیشه میخواست آن را عوض کند، ولی من نمیگذاشتم. اشکی از چشمم چکید، خانه بدون پدر و مادرم واقعاً دیگر خانه نبود! حتی ویرانه هم نبود! چیزی بود شبیه برزخ. یاد داستان کتابم افتادم، آیا وقتی دختر داستان پدرش را کشت، همین احساس را داشت؟ ولی مطمئن بودم که دختر داستان از قتل پدرش خوشحال بود… شاید هم نویسندهی دروغگویی بودم، شاید اشتباه کرده بودم، مگر میشود پدرت بمیرد و احساس خوشحالی کنی؟ شاید از لحاظ منطقی احساس کنی کشتن پدرت کار درستی است، ولی قلبت واقعاً احساس میکند که یک قلب را از دست میدهد… .
دانلود رمان ده روز پس از حادثه
برای چاپ کتاب و دریافت مشاوره در ایتا و تلگرام 09195199153 در ارتباط باشید یا ایمیل بزنید taakroman233@gmail.com
ده روز پس از حادثه داستان زنی است که در خارج از کشور زندگی می کند. شخصیت اصلی داستان پس از شنیدن جریان فوت پدرش به ایران بر می گردد تا سر از راز قتل درآورد.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.