همهچیز از آنجا شروع میشود؛ درست از نقطه صفر مرزی و درست در سنگترین حالت ممکن، عشق، گلاویز میشود. بی آنکه بدانند، بی آنکه بفهمند...ماموریتی حیاتی که در آن تمام معادلات بهم میخورد؛ صدای شلیک، دود، مرگ و ظلمت...و ظلمت! اسیری که اسیر میکند زندانبان را...
اینجا هیچچیز انگونه که باید پیش نمیرود. شبها بیداری و روزها خواب است. باید جغد بود، باید سخت بود؛ اما... .
این داستان، دارای صحنِههای پر هیجان است، هشدار مراقب قلب خود باشید!