بخشی از رمان نبرد آتشین به قلم زری کاربر انجمن تک رمان:
در کشوری به نام استرالیا، اژدهاهایی در غاری به نام نخی پنبهای زندگی میکردند، آنها هم بالدار بودند و هم میتوانستند از دهان خود آتش بیرون بدهند؛ هیولاهایی در کوههای خاکستری زندگی میکردند که قرار بود با اژدها در نبرد آتشین با انسانها ستیز کنند. اژدهایی که از همه قویتر بود و قرار بود بر روی تخت پادشاهی بنشیند نام او سان فایر بود که خیلی زیبا بود فلسهایی روشن و درخشانی داشت که به رنگ طلایی بود. او بسیار خشن بود و به تمام اژدها و هیولاها قول داده بود که در نبرد آتشین که بین انسانها است پیروز میشود همه روی آن حساب باز کرده بودند و به او میبالیدند، بدین سبب اژدهاهای قوی دیگری هم وجود داشت که نام آن کانیبال بود او مسنترین و بزرگترین اژدها بود که اژدهای کوچک و بزرگ را میبلعید.
رمان در حال تایپ نبرد آتشین
اگر کسی به حرف او احترام نمیگذاشت و از دستورهایش سرپیچی میکرد برای انتقام، آنها را میبلعید و گاه هم برای اینکه خشم خود را فروکش کند؛ تخم بچههای اژدهاها را میخورد؛ کسی جرعت نزدیک شدن به او را نداشت. او قول داده بود که در این نبرد آتشین از همهگان و آدمیان و اژدهان و هیولاهان پیروز میشود و بر تخت پادشاهی مینشیند. و همه از دستورهای او پیروی خواهند کرد، اما اژدهای دیگری هم با شجاعت تمام خودشان را برای نبرد آتشین آماده کرده بودند. کاراکسس اژدهای دیگری بود که خود را قویترین اژدهان میدانست و میگفت که من صددرصد در این نبرد همه را شکست میدهم و برگ برنده دست من خواهد افتاد، دروگون یک اژدهای دیگری بود که میگفت:
– من در نبرد آتشین با همه غلبه میکنم! من در آتیش قوطهور میشم، اما باز هم با همون جثهی قوی و جسورانه از آتیش خارج میشم.
رمان در حال تایپ نبرد آتشین
مسابقه برترین ارسال کننده تک رمان
دلنوشته اندر احوالات جهان _ زهرا جعفریان