سیگار وینستون بین ل*بهای قرمزش است و با انگشتهای کشیدهاش تاری از موهای قرمزش را میپیچاند.
– چرا انقدر تابلو تیپ زدی؟
نگاهی با بیتوجهای نثارش میکند و زیر ل*ب میگوید:
– تیپ من خوبه؛ اما اون احساس میکنم یه کلاغ جلوم نشسته و با خودخواهی به چشمهام نگاه میکنه!
کیانا با تعصب به یکی از بزرگترین خلافکارها با آن لباس سرتاپا مشکی خیره میشود.
– این رو به خودش نگی یک وقت!
پوزخند میزند و سیگار را از بین ل*بهایش برمیدارد، بین انگشتهایش میگذارد و حینی که از مبلهای مشکی رنگ بلند میشود خیلی آرام زمزمه میکند:
– دلم برات تنگ نمیشه!
بعد هم با ناز و عشوهای زیرکانه به سمت ساواش میرود. ساواش موهایش مشکی و کوتاه است. برق گردنبند کلاغ در گ*ردنش زیادی چشم را میزند. لقبش کلاغ سوخته بود! زیرلب مینالد:
– پدرسگ تیپ مشکی؟ واقعا احساس میکنم با یه کلاغ دیدار دارم!
***
دانلود مجموعه داستانک تقاص خونین
«ساواش»
روی یک مبل زرشکی رنگ ولو شده است و با بیتوجهای به دخترک نگاه میکند. سمتش که میرسد یکهو زمزمه میکند:
– مجبور نبودی خودت رو شبیه گوجه کنی دخترم!
خشکش میزند و با بهت به لباس حریر قرمز و ناخنهای سرخش نگاه میکند.
– موهاتم که قرمزه! خودت خجالت نمیکشی؟ مگه گوجهای؟
لبخند خشک شده روی صورتش را درست میکند و بیتوجه به حرفهای چرت مرد، میگوید:
– میخواید به یه نو*شی*دنی مهمونم کنید؟
ساواش تلخ میخندد و دستش را روی کمر دخترک میلغزاند.
– حتما گوجه!
لباس حریر قرمز زیادی کوتاه است و لعنت، پاهایش از زانو به بعد کاملاً بیرون است! اصلا مسئله غیرت نیست! غیرت؟ آنهم برای یک گوجه که فقط چند دقیقه است در ظاهر شناختمش، البته آن هم دست و پا شکسته؟ نه خیر! نگران اینم که جاسوس گلگونمان وقتی غرق در خون خودش است، صح*نهای زننده و به کل قرمز را ایجاد نکند! من فقط نگران پلیسها هستم! باور کنید! لهجه انگلیسیاش هم کاملاً روی اعصاب است!
مثلا میخواهد بگوید من دقیقا کفِ کف اسکاتلند بین دخترهای جذاب مو قرمز به دنیا امدم؟ نه خیر! موهای قرمز چندبار رنگ شدهاش زیادی تابلو است! مخصوصا برای منی که همسرم یک اسکاتلندی اصل است! ل*بهایم را بین گوشهایش میبرم و میگویم:
– میخوای بریم اتاقم؟ اینجا زیادی شلوغه!
چشمهایش کشیده است و سایه قهوهای باعث شده کشیدهتر شود.
– باشه!
دستش را میگیرم و به سمت پلهها میبرم. مثل دیوانهها از پلهها بالا میآید! هنوز نخورده م*ست است! از پلهها بالاتر که میرویم به سمت در سفید اتاقم کشیده میشویم. در را که باز میکنم مثل دیوانهها دستهایم را میگیرد و روی صورتش میگذارد. نزدیکتر میشود؛ نزدیکتر و نزدیکتر! هنوز هم فرصت فکر کردن و بستن در را ندارم که یک دقیقه سردی چاقو با گردنم لبخند را به ل*بم برمیگرداند!
دانلود مجموعه داستانک تقاص خونین
دقیقاً همان زمانی که فکر میکردم قصد حمله را داشت!
طی یک حرکت پاهایش را میگیرم. برعکس میشود و با دستهای خودش چاقو را در قلبش فرو میکنم.
دانلود مجموعه داستانک تقاص خونین
ل*بهایش مثل یک ماهی باز و بسته میشود. فکر کنم رفیقش کیانا هم تا الان به جمع عزرائیل و خانوادهاش پیوسته باشد. امیدوارم عزرائیل پشت و پناه جفتشان باشد! از دستم سر میخورد و مثل یک ماهی قرمز کوچک روی تخت میافتد.
لکههای خون پارچههای سفید تخت را کثیف کرده است. دستم را به سمت گردنبند کلاغم میبرم. لعنتی! خونی شده است؟ شاید بهتر است این یکی گردنبند کلاغ را هم روی جنازه این جاسوس کثیف بگذارم؟ من صدتا از این گردنبندها دارم این هم جنازه نود و نهمی بود! پس این گردنبند دقیقاً باید روی قلبش باشد، همانجایی که با ضربه دردناک چاقو پاره شد! خب همهچیز همانطور که خواستم جذاب پایان یافت!
بهتر است بروم چند دقیقه دیگر کل این عمارت و آدمهایش بر اثر آتشسوزی نابود میشوند و بعد من تعداد زیادی کلاغهای سوخته دارم!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.