نفس با نیش باز گفت_بریم دوردور
_آخه عقل کل کی ساعت دو نصف شب میره دوردور
نفس باهمون حالت گفت_ما
کیانا_بروبابا
نفس با یه حالت مسخره ای روبه کیانا گفت_پس چی کار کنیم?
کیانا_بخوابیم
نفس_نه
کیانا_اره
همینطور داشتن با هم. بحث میکردن که فکری به سرم زد
با اخم دوتاشونو نگاه کردم
_بچه ها بسه
کیانا_بس نیست گلرنگه
نفس خودشو مظلوم کردو گفت_جونم