در بخشی از دانلود داستانک دیوار سارینا الماسی می خوانیم:
دانههای ریز و درشت سپید رنگ برف، بر روی زمین مینشستند و زیر پای مردمی که با عجله درحال دویدن و خبررسانی بودند، آب میشدند. همهمهای در میان رعیتزادهها به پا شده بود. ولیعهد به شهر آنها سر میزد؛ همهچیز باید عالی میشد.
گروههای مختلفی شده بودند. عدهای گوشه به گوشهی شهر را آذین میبستند و عدهای، تشریفات پذیرایی از شاهزاده را آماده میکردند. گروهی درخواستهای مردم را جمع میکرد و گروهی به استقبال مهمان مهم شهرشان ایستاده بودند.
ثانیهها به دقایق و دقایق به ساعتها تبدیل میشد؛ اما خبری از صدای سم هیچ اسبی نبود. صدای شیپوری در گوش مردم نپیچید و خبر ورود سرورشان به گوششان نرسید.
دلشورهای عجیب در دل مردمان به پا شده بود. اگر بلایی بر سر شاهزاده میآمد، شهرشان کاملاً نابود میشد.
همه درحال جستجو بودند. خبر گم شدن شاهزادهی کشور، گوش به گوش میپیچید و همه باخبر میشدند؛ البته به جز او، تک دختر ژنرال که از نگاه مردمان دوری میکرد و درون دیوارهای بلند عمارت، به اسارت درآمده بود.
شنل خونین رنگش را بر روی دوشش انداخته بود و دانههای برف را تماشا میکرد.
دستش را زیر این دانههای سپید رنگ گرفت و چشمانش را بست و از سرمایی که وجودش را پر کرد، ل*ذت برد.
دانلود داستانک دیوار سارینا الماسی
زبانش را تر کرد و ل*ب گشود تا راجب دلتنگیهایش بخواند. در مورد آن روزهایی که پدرش هنوز هم پیش او زندگی میکرد و دخترک طعم آزادی را بیآن که قدرش را بداند، میچشید.
سرگرمی این روزهایش تنها همین کار شده بود. خواندن ر*ق*صیدن، تنها چارهای بود که برای فراموش کردن غمهایش داشت.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.