به مردم نگاه میکردم بعضیها خیلی خوشحال بودند بدون هیچ درد و غمی بعضیها ناراحت بعضیها….نمیدانم من چگونه بودم خوشحال یا ناراحت اصال باید چگونه باشم مگر غیر از ایناست که تمام بدنم کوفته است غیر از این است که با هر قدمی که برمیدارم میخواهد جونم درشود پس چرا آنقدر بیخیالم چرا نمیخواهم بشینم و زار بزنم ولی این را میدانم که من مقاوم شدهام در برابر تمام مشکالت وسختی ها اما دیگر نمیکشم فقط در حکمت خدام سرم گیج میرود همه جار و تار میبینم دنیادورسرم میچرخد و تاریکی مطلق
در خانه ی من پنجره ها میمیرند...برزیروبم باغ قلم می گیرند... این پنجره تصویر خیالی دارد...در خانه ی من مرگ توالی دارد...در خانه ی من مرگ فروریختنی است...آغاز نکن این سقف فروریختنی است... به مردم نگاه میکردم بعضیها خیلی خوشحال بودند بدون هیچ درد و غمی بعضیها ناراحت بعضی ها....
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
قلمتون مانا