پرهام پس از جدایی پدر و مادر از هم، به دنبال پدر راهی اتریش می شود تا ادامه تحصیل دهد و برگردد اما گرفتاری هایی که برایش پیش آمده راه برگشتش را بسته است. یلدا دختر خاله ی آرام و درونگرایی که از کودکی شاهد گریه و تنهایی خاله و دختر خاله اش دنیا بوده، از همان کودکی درگیر رویا پردازی برای پسر خاله ای می شود که دوازده سال از او بزرگتر است.
پس از سالها، یلدا برای المپیاد ریاضی راهی آلمان می شود و آنجا پرهام به دیدارش رفته و …
رمان شب یلدا
نویسنده: ساناز زینعلی
ژانر:عاشقانه
قسمتی از متن :
از خانم عظیمی تشکر کرد و در را بست. به در تکیه زد و لبخند زد. نه لبخندی از شوق؛ که از شوک. باور نمی کرد پرهام برای دیدن او آمده باشد.سعی کرد خود را آرام نگه دارد اما نمی شد. ضربان قلبش شدت یافته بود و صورت گلگون هویدا کننده درون پر تشویشش بود. در آینه نگاهی به خود کرد و گفت :
چت شده دختر؟! مگه غول دیدی؟! آروم باش.
لبه ی تختش نشست. فکرش پر کشید و جایی بین امروز و دیروز گیر افتاد. در اتاق پرهام. در منزل خاله. بین گریه و زاری های خاله ناهید که دل تنگ پسرش بود و غم دار خیانت شوهرش. جایی که خاله ناهید اشک می ریخت و نفرین می کرد زنی را که هم همسرش را از او گرفته بود و هم تنها پسرش را . نفرین های خاله در گوشش زنگ می زد که مادرش قند توی لیوان را تند تند هم زد و به دستش داد و گفت:
ناهید بخور تو رو خدا. بابا شاید رفته مسافرت. شاد اونجا دوستی آشنایی کسی پیدا کرده باهاش سرگرمه. چرا این جوری می کنی آخه تو؟
ناهید به زحمت جرعه ای از آب قند را نوشید و گفت: سابقه نداشت فرزانه. می دونه من دل تو دلم نیست. یکی دو روز در میون به من زنگ می زد. چه جوری خبرشو بگیرم؟ به کی بگم دردم چیه خدا؟
فرزانه سر چرخاند و گفت:
دنیا! دنیا خاله؟ بیا یه زنگ بزن خونه ی بابات. شاید اونا ازش خبر داشته باشن.
دنیا را که کز کرده گوشه ی پذیرایی دید، آهسته قدم برداشت و کنارش نشست. دستش را گرفت و گفت: آبجی دنیا! مامانم صدات می کنه.
نگاه پر حسرت دنیا مات او شد و چشمان براقش باز هم بارید. از این حجم حسرت، از این همه دوری ، از این درد بزرگی که روی سینه اش سنگینی می کرد؛ درد نخواستن، درد پس زده شدن، درد فراموش شدن توسط پدری که اسطوره ی هر دختری در زندگی بود.
پدرش او را نخواسته بود. پدرش فقط پرهام را می خواست. حالا که به پرهام نیاز داشتند، نبود . نبود و مادر و خواهرش در بی خبری از او چون شمع می سوختند. چون مرغ سر کنده به هر دری می زدند و به بن بست می خوردند.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.