روی صندلی ترک خورده،
با دستانی یخزده،
و گلی پژمرده،
نشستهام تا بیایی… !
نمیگویم مرا از یادت رفته!.
تو،
قرارمان را یادت رفته!.
شاید که این امید، اشکهایم را
در پشت پلکهایم، پنهان کند و… .
میمانم تا بیایی!
***
دریایمیدم خشک میشود،
اگر نیایی!.
شهر که سهل است،
یکدنیا خاموش میشود،
اگر نیایی!.
خودت هم خوب میدانی که ضربان قلب من،
به صدای قدمهای تو وابسته است.
بیا تا ” ایستقلبی ” نکردهام!
***
کجا را بهتر از اینقلب میشناسی،
که برای امر خیر در میزند،
تا همیشه، غلامی تو را کند؟
***
بیا باهم حرف بزنیم.
د*ر*د و دل کنیم و کمی از خاطرههایمان بگوییم.
خاطرهای ندارم؛ اما
به همین بهانه میخواهم خاطره بسازم.
از لحظات با تو بودن و
لبخندهای سحرآمیزت.
دلنوشته های کامل شده:
خسته نباشی نگین جانم?
ممنون عزیزم
خسته نباشی عزیزم ??
ممنون مریم جانم