بگذار جهان آفاقم سیه فامتر از واپسین روزگار باشد! تا زمانی که آن مترسهای یخدل
طناب فروزان سکوت را بر فریاد و بانگ تالمآگینمان بستهاند،
آیا میتوان بازی سخت و هرفتفرسایی که نامش زندگی است را سپید تفنن کنم؟
****
وهلهی فرجام ناپذیریست که در مجرهی زخمهای پینه بستهی غم، گم گشتهایم. هنگامهی وافری است که اتحاد جنونآمیز آنان با سیه سپاهان، خاک ذرهذرهی اقلیممان را درهم
میتند. بهراستی مگر اثم و گناهمان چه بود؟
چه بود که سیلاب کربت نسیب ضمیر از هم گسستهی ما شد؟
آن هم محنتی که مسببشان این مترسکهای سرد و بیروحاند. ****
چگونه یارستن فارغی اذهانم را
از جهت این داهلان ظالم و قیرگون، مالک باشم؟
چگونه میشود مرفه قریحهام شوم؟
آنهم زمانی که آوازهی زوال آدمیان
در این عالم خفته است.
****
لاغیر این ماوای حزن است که بر روی جریحهی دل داهلان، التیام میگذارد. ناسوری که از جنس تفرعن و حسد،
بر ناسرهی آن یخهای آتشین، پینه بسته است. **** این فرجامی که آن اخگران یخگون،
با رد پای تاوناک پیدرپیشان بر روی دل و جان آدمیان ماتم میزنند،
عصریست که هربار،
در ایما کنار دفترچهی خاطراتم جان میسپارم. ****
از بهر این داهلان یخی، اشمئزاز در بطن وجودم رسوب زده است! داهلانی که قرحه و ریم بسیاری در دلهای آدمیان گذاشتهاند،
آنهم ناسورانی که تسکینش هم بسی زجرآور است. نکته: داهلان یخی بهمعنای مترسکهای سرد و بیروح میباشد
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
خسته نباشید نویسنده عزیز. قلمتان مانا🌹