خلاصه کتاب:این روزها قِید پتوپیچ خوابیدن مقابلِ شومینه یا بخاری را زدهام؛ گرمم نمیکند!
قیدِ چای دارچین با نبات،
حتی قیدِ نقاشی و بامیه را...
این روزها از هر آنچه که تا چندی پیش، دیوانهوار دوستشان داشتم گذشتهام. دلم را زدهاند و منشا این دلزدگی به تو میرسد!
بلند خندیدن را ترک کردهام،
لاک زدن را ترک کردهام،
دیگر بوی خاکِ باران خورده و صدای رعد آرامم نمیکند. همهشان را از سرم در کردهام.
این روزها با خود قهر کردهام.
قیدِ نازکنارنجی بودن را زده و عادتِ کرانچی خوردن را ترک کردهام.
من این روزها حتی خودم را هم ترک کردهام!
من...
من همهچیز و همهکس را ترک کردهام و دلم تو را میخواهد! میخواهم به دیار تو سفر کنم. به جایی حوالیِ بندهای میانیِ انگشتانت؛
یا شاید حتی به جایی حوالیِ گر*دن تا چانهات!
من خود را تَرد کردهام.
من...
من دلم تو را میخواهد و من جز تو؛
تمام جهانم را ترک کردهام!
خلاصه کتاب:با تو همقدم میشوم. با تو میگذرم از پلهایی که بر تاریکی بنا شدهاند. تو با من همراه شوی، جهان در دستانم چیره میشود. تو مرا باور کن! باور کن تا دگر لبخندهایم دروغین نباشد.
مرا قانع کن که تمامی این صحنهها، توهم من است. تو به من بگی دیوانهام میپذیرم. فقط حرفی بزن! سکوتت بر دلم چنگ میاندازد.
خلاصه کتاب:دانلود رمان خیط مات به قلم پوررضاآبیبیگلو / مردی در حال بازگشت است. دیگری گندی که اولادش پدید آورده را جمع میکند، یکی هم در این میان دلشکسته است.
خانوادهای بیخیال و پر امید، جمعیتی که به ندرت و استثنا میشود در آن فردی را یافت که افسرده باشد. کسانی که زندگیشان برهم قلاب شده و اگر هوای دیگری را نداشته باشند؛ همهشان بازنده بازیِ هستند که سرنوشتهایشان برایشان خواب دیدهاند؛ خوابی که یکوجب روغن رویش داشته باشد؛ البته در واقعیت خواب که نه! بههرحال ضربالمثلی بود در همین مایهها!
به راستی فکر کن که دست هایت را بسته اند؛ چشم هایت در اسارت بند های پارچه هستند و قادر به دیدن نمیباشند. ناتوان و عاجز از درک موقعیتی هستی که در آن غرق شده ای!
نمی بینی، ولی حس می کنی. اما قادر به حل معماهای اطرافت نیستی و چقدر زجرآور است گنگی درمیان آن حجم از معماهای زندگی... ناچار از اجباری که قلبت بهت فشار می آورد، بی خبر از دلیلواقعی قتل های اطرافت تنها باید به دنبال قاتلش بگردی و بی دلیل قضاوت گوی آن ها باشی...
واقعا این حقیقت زندگیست؟ یا من در باتالق دروغینش گیر افتاده ام و خود از آن آگاه نیستم... به راستی کدام؟
حیله، خیانت، رسوایی و دردسرهایی عظیم، دامنگیر خانوادهی کلارکسون و اطرافیان آنها خواهد شد و کلارا بار
دیگر خود را در میان زندگی فرو پاشیدهاش خواهد دید. چهرههای نو و خطر آفرین بر شهر سیاتل سایه خواهد
افکند و در این میان پر*ده از رازها و پنهانکاریهای بزرگتری برداشته خواهد شد.
دانلود رمان منطق دلبستگی
خلاصه رمان:
گاه دنیا، انسان را بازیچه میکند. بازیچه شدن زندگی، ناگهانیست. به خودت که میآیی، میبینی در جایی هستی که هیچ نمیدانی. وارد راهی شدی که نمیخواستی. سرناسازگاری بر میداری؛ اما دیگر راه برگشتی نیست. راهت را با مشورت از عقل و منطقت شروع کردی و مجبوری تا اتمام راه، با عقلت مشورت کنی. راهی که وجودت را تلختر و بغضات را شکنندهتر میکند. در آنجاست که آرزوی مرگ، شب و روزت میشود؛ اما اینکار را هم نمیتوانی انجام دهی.اطلاعات فایل رماننام رمان: منطق دلبستگی منبع تایپ: تک رمانژانر (موضوع): عاشقانه، تراژدیوضعیت: تکمیل شدهاطلاعات تیم اجرایینویسنده: ...
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.