دانلود رمان بادیگارد
خلاصه
داستان درباره دختریه به نام آوا که برای حرفه باباش همیشه محافظ شخصی پا به پاشه ، اما دختر از سر یکدندگی با پدرش بادیگاردها رو دور میزنه یا انهزامشون میده …
خلاصه
داستان روایتی از زندگی غزال ریاضی مهر است که مردی همچون بختک بر زندگی اش سایه می افکند…
خلاصه
داستان این رمان درباره زندگی دختری به اسم ساغر است. ساغر پدر و و مادر بسیار متعصبی دارد و دو برادر هم دارد که از خودش بزرگتر هستند. اما ساغر دختری است با شیطنت های بسیار و کودک درون فعالی دارد. دوست و همکار برادرش عطا که یک فرد مذهبی و خیلی مهریون است با علاقه از ساغر خواستگاری می کند. آنها با هم ازدواج می کنند و…
خلاصه
حافظ مردی است در دهه ی چهارم زندگی اش, که مسئولیتی سنگین را سالهاست به دوش می کشد.
او هم پدر است و هم مادر.
اما قلب او درگیر احساسات مختلفی است که تلاش می کند برای آسایش عزیزانش با آنها منطقی برخورد کند ولی…
حافظ میان دستان روزگار می چرخد و می چرخد و می چرخد و می رسد به…
هوا سرد بود , آسمان میغرید و ابرهای سیاه بی وقفه میباریدند. میان کوچه ای تنگی در شهر مه گرفته از سرمای آذرماه , تنها صدای شالاپ و شلوپ دویدن او بود و تپش بی وقفه سینه اش …
خلاصه
میان انسان ها فاصله ها زیاد هست، اما ممکنه یک تار مو شباهت تمام زندگی شان را به هم گره کند…
قصه ی یک میوه به ظاهر کرم خورده…
قصه ی یک پوسته ای که هنوز باطنش، ذاتش و باورهاش سالم هست.
قصه ی آدمی شاید شبیه به خود ما…
بازهم یک زن و یک مرد و خانواده واجتماع…
قصه دو خانواده است، دو شخص کاملا متفاوت که ازهم دور افتادند.
گذشته باعث این موضوع شده است، پدری که پسرو برای حفظ آبرویش دورنگه داشته است…
خلاصه
“توجه” ((مطالعه این رمان به افراد زیر شانزده سال توصیه نمیشود))
۲۵ سال از حادثهی سرنوشت ساز میگذرد. معصومه یکی از اصلی ترین افرادی است که زندگی اش به سبب خطای ۲۵ سال پیش حسام، دچار دگرگونی شده است. قضای الهی آن چنان مقدر میشود که فرزندان این دو نفر به هم علاقه مند شده و عامل رویارویی والدینشان میشوند. حسام پس از ۲۵ سال در مییابد که خود نیز بازیچهی دست فرد دیگری بوده است. و میفهمد که ثمرهی ۲۵ سال از زندگیاش چیزی جز سراب نیست.
دانلود رمان ارباب سالار داستان یه دختره. دختری که همیشه تنها بوده. مثل رمانهای دیگه، دختر قصه سوگلی نیست… نازپرورده نیست… با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری نداشته… همیشه له شده و همین له شدناش هیچ غروری رو برای اون باقی نزاشته. دختر قصه مغرور نیست؛اتفاقا خیلی هم مهربونه. حتی برای اونایی که بهش بد کردن. اما پسر قصه…تا دلت بخواد غرور داره…خودخواهه و از خود راضی … بالاخره کم کسی نیست که…. ارباب سالار..
نیل، دانشجوی رشته ادبیات و در حال نوشتن رمانی به نام عصر یخبندان و در حمایت از قربانیان اسیدپاشی است. او که تاکنون زندگی روزمرهای همراه با مادرش داشته، با ازدواج دوباره ی مادرش وارد ماجراهایی میشود که خودش به تنهایی نمیتواند از پس آنها بربیاید.