خلاصه کتاب:

وقت‌هایی که نیستی، قلم با من همدردی می‌کند. پنجره‌ی خاک گرفته بیشتر خیس می‌شود از نگاه آسمان.

نیست‌هایی که وقتی بی‌خیالشان بوده‌ام، اکنون اما دلم گرفته از هر آنچه هست؛ مثل این روزنامه‌ی اخبار بد، مثل تو در این‌خانه و این دلگیری‌ست که بدجور در تک‌تک کلماتم جا مانده.

خلاصه کتاب:

قدم گذاشت بر سیاره‌ی پلیدی با نام زمین؛ دختری که از جنس مهرِ مهتاب بود.

خلاصه کتاب:

خسته‌تر از دختر کبریت فروش، سرما را می‌بلعم در تمام روحم. می‌فهمی؟ می‌فهمی جان من؟ عروسک پوسیده‌ی من! لباس تزویرت را بر تن من بینداز. بازهم تو را در آ*غ*و*ش خالی‌تر شده‌ام می‌کشم و بعد بومی برای دردهایت، نیازم خواهد شد.

خلاصه کتاب:

از بهر این داهلان یخی، اشمئزاز در بطن وجودم رسوب زده است! داهلانی که قرحه و ریم بسیاری در دلهای آدمیان گذاشتهاند، آنهم ناسورانی که تسکینش هم بسی زجرآور است. نکته: داهلان یخی بهمعنای مترسکهای سرد و بیروح میباشد

خلاصه کتاب:

از یک پیله‌ی زخمی افتاده‌ام روی یک دیوانگیِ احساس. کلاغ‌ها صدایشان به پر*ده‌های آویخته در گوشم نمی‌رسد. مغز زخمی شده است. قسمتی از آن کنده شده است. و خ*ون روی کاغذ‌های سفید می‌چکد. پیله زخمی‌تر، در حصار تنهاییِ لحظاتم شکافته می‌شود. ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 دانلود دلنوشته یاد و کاش ویژه سایت تک رمان مقدمه: نیمی از عمرمان را در یاد یادآوری و یادگاری‌ها بودیم و نیم دیگرش را با ای‌کاش گفتن به فنا بردیم. کمی درنگ، میان این‌همه یاد کردن‌ها و کاش گفتن‌ها، نیاز است. کمی صبر و پیشه، ناگه چیز جدیدی را به یادت می‌‌آورد.

 دانلود دلنوشته عروسک خیمه‌های شب‌بازی من ویژه سایت تک رمان  مقدمه: عروسک‌ها زیبا و دل‌فریب‌اند! چشمان شهلایی و موهای ابریشمی دارند. اما هیچ‌کس نمی‌تواند درون جسم چوبی‌شان را ببیند! زیرا چوب، دیدنی نیست! عروسک‌ها را باید احساس کرد. درون‌شان خیلی رازها و دلخستگی‌های عاشقانه نهفته است!

 دانلود دلنوشته نبض دقایق ویژه سایت تک رمان   مقدمه: گوش‌هایم پر شده از صدای تپش. دو نبض یک جسم "تاپ توپ"، "تیک تاک" قلبم در رقابت با ساعت کم آورده. نبض دقایق سریع‌تر می‌زند.​

دانلود دلنوشته فارق از امید ویژه سایت تک رمان مقدمه: بی‌حس از کنار آدم‌ها رد می‌شم، چی میگم؟ تو دلم میگم: «توی دل‌شون چی میگن؟» نه من از دلِ اون‌ها، و نه اون‌ها از دلِ من؛ خبر نداریم.​

 دانلود دلنوشته مباش ویژه سایت تک رمان مقدمه: صحرا کن دلی را که چشمانت را باران کرد!رحم مکن که از رحم، فقط حسرت در آید!​