خلاصه کتاب: دوست داشتنت مثل عطر میمونهاولش یه بو و حالی داریوسطاش یه بو و حالیو بعد از وصال...تازه می فهمم انگار قبل از این، هیچ چیزی از تو رو نداشتم...

خلاصه کتاب: نتایج مسابقه دلنوشته نویسی شهریور اعلام شد و جوایز عزیزان شرکت کننده اعطا گشت. در ادامه دلنوشته های مسابقه را با موضوعات زندگی و تابستان خوانده و از خلاقیت نويسنده های عزیز تک رمان لذت خواهیم برد.

خلاصه کتاب:

وقتی ازت دورم، نمیتونم فریب چشماتو بخورم و حقایق برام مثل روز روشن میشه، اما امان از روزی که میای و من چشمم به چشمات میوفته، مثل یک انقلاب درونی، از هم میپاشم...

خلاصه کتاب:

دلنوشته در حال تایپ برای تو می نویسم به قلم صبا نصیری در انجمن رمان نویسی تک رمان بارگذاری شده و قابل مطالعه است. در ادامه با ژانر این دلنوشته زیبا آشنا شده و بخش هایی از آن را می خوانیم.

خلاصه کتاب:

افراد زیادی دلنوشته یا شعر می نویسند و تمایل به بررسی نوشته هایشان توسط افراد دارای تجربه دارند. افراد دیگری هم از شنیدن نظرات خوانندگان لذت برده و می خواهند نوشته‌هایشان بیشتر دیده شوند. اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید، از بخش نقد دلنوشته و شعر شما در انجمن رمان نویسی تک رمان بازدید کنید.

خلاصه کتاب:

دلنوشته در حال تایپ جرعه ای از من در ژانر عاشقانه نوشته شده و در انجمن رمان نویسی تک رمان در حال انتشار است. در ادامه بخش هایی از این دلنوشته را مطالعه کرده و بررسی می کنیم.

خلاصه کتاب:

دلنوشته در حال تایپ خانوم ب در انجمن رمان نویسی تک رمان در حال تایپ و قابل مطالعه می باشد. این دلنوشته در ژانر عاشقانه و تراژدی نوشته شده است.

خلاصه کتاب: دانلود دلنوشته منهوک از صبا نصیری در ژانر عاشقانه، تراژدی در ادامه امکان پذیر بوده و در دسترس است.

خلاصه کتاب: همه چیز از ان شب شوم شروع گشت تو باید می‌رفتی با وجود آنکه کل روز سرکار بودی اما نصف شب باید نامزدت رو که دیری از عقد نگذشته بود رو باید میرسانی به مقصدی که میخواهد نصف شب حرکت کردی که ای کاش نمی‌کردی یا حداقل منم با خودت میبردی که الان درد از دست دادنت را تحمل نکنم چون شدنی نیست همه میگویند باید محکم و قوی باشم هستم حداقل جلوی بقیه اما فقط خدا داند که با از دست دادن تنها برادرم در آن تصادف لعنتی چه درد هایی رو تحمل میکنم خدا میداند وقتی در درونت طوفان جاریست ولی مجبوری بخاطر روحیه پدر مادرت لبخند بر ل*ب داشته باشی چه درد بزگیست.

خلاصه کتاب:

تا بوده، همین بوده‌. اینجوری که جلوی خودمو بگیرم و نگم که چقدر قشنگ می‌خندی! که شبِ موهات، مومنِ زاهد رو بی‌دین و کافر می‌کنه! که دیدنِ لبات، هر آدمیو تشنه می‌کنه... اما؛ قول میدم یه روز که نشستیم چِفتِ هم، یه روز که بدون ترس و دلهره‌ی بعد و قبلش دستاتو لای انگشتام قفل کردم، بهت میگم که چقدر دوستت داشتم و چقدر نشون ندادم! اون روز، قدرِ تمومِ ندیدن‌ها و نگفتن‌های اجباری، می‌بوسمت.