کیفش را روی دوشش انداخت و با سرعت به سمت گیت حرکت کرد. در مسیر، نیمنگاهی به مسئول فروش بلیط مترو انداخت. هر هفته در همین روز و همین ساعت سوار مترو میشد تا او را ببیند. امروز هم او را دید. جرئت نداشت کاری بیشتر از دیدارهای گاه و بیگاه انجام دهد. به احتمال زیاد معشوق متروی او متاهل بود، پس ابراز علاقه، قرار نبود سودی داشته باشد.
به گیت که رسید، کارتش را به سمت محل مربوطه برد تا کارت بزند و رد شود؛ اما ناگهان مکث کرد. شاید میتوانست بگوید برای کارتش مشکلی پیش آمده و با این بهانه از او کمک بگیرد؛ اما کارتش که سالم بود، او نمیفهمید. به احتمال زیاد فکر میکرد بلد نیست چگونه با کارت کار کند.
راه رفته را برگشت و به سمت محل نشستن مسئول فروش بلیط رفت. حالا میتوانست کمی از نزدیکتر نگاهش کند. آنقدر که بفهمد امروز کمی حالش خوب نیست و رنگ پریدهتر به نظر میرسد. ل*بهایش را با زبان تر کرد و گفت:
– سلام، خسته نباشید.
او با لحنی بیتفاوت جواب داد:
– سلام.
– ببخشید، کارتم خرابه انگار. زدم نگرفت.
نگاه او به سمت کارت رفت. چند لحظه بعد گفت:
– شارژ داره؟
– بله تازه شارژش کردم.
– یه بارد دیگه امتحان کن. احتمالاً یه نفر قبل از شما رفته بوده و برای همین دیگه کارتت رو قبول نمیکنه.
سرش را تکان داد و مطیعانه از مسئول فاصله گرفت. لذتی اندک در تنش جاری شده بود. حس خوبی داشت. احساس میکرد کار درستی انجام داده. داشت به سمت گیت میرفت که صدای تیر را شنید. شوکه شد. کیف از دستش افتاد و یک مرد جلوی چشمانش روی زمین افتاد.
دانلود داستانک قتل در مترو
همان لحظه شخصی نقابدار با سرعت از روی گیت پرید و بیتوجه به داد و فریاد ماموران به سمت قطار دوید. صدای داد و جیغ ایستگاه را پر کرده بود. گیسو بالاخره به خودش آمد. در یک حرکت کیفش را از زمین برداشت و پس از کارت زدن از گیت رد شد. مرد نقابدار خود را بین جمعیت جای داده بود و داشت سوار قطار می شد. گیسو به سرعت دوید و موفق شد خود را به چند قدمی مرد برساند. مرد توانست وارد مترو شود و تا گیسو خواست پا در قطار بگذارد، در بسته شد و قطار حرکت کرد.
د*ه*ان گیسو باز ماند. فقط چند ثانیه با مرد فاصله داشت. ماموران با ناراحتی، به قطار در حرکت رسیدند. صدای پلیسها را میشنید که به راننده دستور دادند قطار را متوقف کند؛ اما قطار با سرعت رد شد و راننده هیچ توجهی به دستورات نشان نداد.
گیسو شوکه شده به سمت یکی از صندلیهای ایستگاه رفت و روی آن نشست. ماجرا خیلی عجیب بود و خیلی به سرعت اتفاق افتاده بود. اصلاً چه کسی کشته شده بود؟ و چرا قاتل باید با مترو فرار می کرد؟ چه هدفی داشت؟
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.