برشی از اشعار مارلبرو به قلم زری
سیگار کشیدن
در گوشهترین
جای کافه
یا در بالکن
آن هم
به یاد تو
میارزد
چند پاکت سیگار
در دستانم
از شدت خشم
مچاله شدهاند
نگاهی به
پک سیگارِ
تمام شده
میاندازم
حال باید
جای سیگارم
هم آتش بگیرم
و هم دود
و هم
خاکستر شوم
و این، اگر
بهخاطر تو باشد
میارزد
***
بیا رخ بنمای
گذری بر دلِ
ما کن
بیا، با یک پکِ سیگار
لبخند، بر لبانم
طرح بزن
یک نخِ سیگار را
بر روی لبانم بگذار
با فندکت
آن را، روشن کن
بگذار؛ این لحظهی شیرین
همیشه، در ذهن خستهام
باقی بماند!
بگذار فقط آن شب
آن لحظه را
خاطرهسازی کنیم.
بگذار من
ماهرترین عکاسِ شهر شوم
بگذار زمانی که
دودِ سیگارم را
به ریههایم میفرستم.
خندههایت
زیباترین لحظهها را
به رخم، بکشاند!
***
دستانم را
رها مکن
پیش خود
بپندار که
این اتفاق
اتفاقِ
سادهای نیست!
نمیخواهم
زمانی که
دستانم را
رها کردی
در قعر دره
سقوطم را
ببینی!
اگر روزی
فرا برسد
که دستانم را
رها کردهای
بپندار که
لیلیات
از قعر دره
سقوط کرده است
آنگاه اگر
زنده یا
مردهام، برایت
اهمیت داشت
خودت را
از قعر دره
به سوی من
و پرتگاه
رها کن
آنگاه
زنده یا
مردهام را
با چشمانِ زیبایت
خواهی دید
ای مجنونتر از
فرهاد!
اشعار مارلبرو به قلم زری
واقعا عالیه شعراشون????????