در معرفی رمان در حال تایپ زهم زردآلو به معرفی نویسنده و ژانر کتاب پرداخته شده است. زهم زردآلو به قلم مهاجر در انجمن رمان نویسی تک رمان نوشته شده است.
نام: زهم زردآلو
ژانر: عاشقانه، فانتزی
نویسنده: مهاجر
خلاصه:
توار شوآن، دختری که چندین سال است با پریها، همان موجودات فریفته، مقابله میکند و بذر کینه درون قلبش با حسی گمشده، آبیاری شده و رشد کرده. یک سالیست که پنهان شده و از دور، همهچیز را کنترل میکند؛ اما حالا، با هجوم گذشته، مجاب است جرعت به خرج دهد و با عشقی دوباره، جانسوز شود. با آمدن مردی جدید که از قضا بوی خامیِ گذشته توار را میدهد؛ همهچیز بهم میریزد و زردآلو در زمستان، رشد میکند. هیچ چیز سر جایش نیست، مثل زردآلو و زخمی که سنخیتی با گذشته ندارد. زخمی جدید، تازه و پرشور؛ ماننده غده سرطانی، به جان همه کسانی که زردآلو خوردهاند، میافتد.
معرفی رمان در حال تایپ زهم زردآلو
بخشی از رمان: صدای زنگ خانه، امانم را برید. چشمانی که هر لحظه بهم لگیده میشدند و میخواستند به خواب سفر کنند را باز کردم. دیگر تابِ این آمدنهای گاه و بیگاه مهشاد را نداشتم. میدانستم میترسد که بمیرم و کسی در این خانه شصت متری حومه شهر، مرا پیدا نکند. میدانستم حساسیتهایش افزایش یافته و اوضاع بیرون، مهلت نفسکشیدن به او نمیدهد؛ اما هنوز با این امدنها و دزدیدن خواب از چشمانم کنار نمیآمدم. زیر چشمی ساعت دیواری را پاییدم. با دیافتن اینکه ساعت سه نصفه شب است، پتو را تا روی سرم کشیدم. او که همخونم نبود، نسبتی با من نداشت؛ پس غلط میکرد این موقع شب، زابهراهم کند و از دق و دلیهایش برایم بگوید. از این پهلو چرخیدم به آن پهلو، بهخیال اینکه شاید این رگباری زنگزدن را تمام کند؛ اما تمام که نمیشد، تازه شروع کار بود. دوباره خواستم بچرخم که هول شدم، از روی کاناپه افتادم و این فاصله ابروانم را کم کرد. بالآخره تحملش تمام شد و با کلید، وارد خانه شد. صدای قدمهایش در حیاط را میشنیدم، برای همین، رغبت نکردم که بلند شوم و خِرَش را بگیرم برای اینکه اینقدر اعصابم را میدزدد. همانجور روی زمین افتاده، ماندم و حتی چشمانم را باز نکردم. میدانستم میآید، غرغر میکند و چند لیچاری هم به من نسبت میدهد، سپس در میرود. فقط باید آرام بمانم، خشمم را کنترل کنم و نخواهم که خفه اش کنم. آسان بود؟ نه. آمد تو، رایحه پرتقال و نارگیل، زیر دلم را زد؛ اما نه صورتم را مچاله کردم و نه چشمانم را گشودم. به کمک حواس پنجگانهام می دانستم بالای سرم ایستاده، احتمالاً دست به کمر و پر از اخم. پتو را که از روی سرم کشید کنار، تاب نیاوردم و چشمانم را باز کردم. قبل از اینکه شروع کند، ایستادم و انگشتانم را در هوا تکان دادم
– ساعت سه شبه. سه شب! هرچقدرم جن و پری دمار از روزگارت در بیاره، تو غلط میکنی این موقع شب مزاحمم میشی.
معرفی رمان در حال تایپ زهم زردآلو
او اما برخلاف تمام روزهایی که می آمد، بدون حرف به آشپزخانه پیچید و این بار من از اینکه اینقدر آرام مانده بود، وا رفتم؛ اما هنوز خشم معده ام را به جوش و خروش می انداخت.
– من اون کلید بیصاحب رو دادم بهت اینقدر زابهراهم نکنی، تو برگشتی باز زنگ میزنی؟ من این آیفون رو میشکنم. به جون سایا خورد خوردش میکنم تا این قدر نیای. بابا به اینجام رسید با اومدنات. پاره شدم. شندرم کردی. نیا، نیا، نیا. اینقدر بی برنامه نیا.
معرفی رمان در حال تایپ زهم زردآلو
در صورت داشتن قصد نشر رمان در انجمن یا چاپ در انتشارات با ما در ارتباط باشید.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.