سنگینی وهمانگیز شب، بر وجود بیدفاعم چیره شده است. در رگهایم،
ناامیدی غلیان کرده و در این مهلکه ماه، میخواهد با تمسخر به من بفهماند که
چقدر تنها شدهام.
اما خود نمیداند چند ساعتی دیگر، وقتی آفتاب برآید؛ خود رو به زوال میرود.
آری! همین است تا چند صباحی دیگر خورشید امیدواری، بر من هم تابیده
میشود و تا آن زمان صبوری را در رگهایم تزریق میکنم تا ناامیدی درون
رگهایم، تصفیه گردد.
(شاداب کلانتری)
داستان روایتگر زندگی چهار دختر است. چهار دختر با روحیات، عقاید و
سرنوشتهایی متفاوت. مهدخت، پریدخت، نسیم و عسل چهار دختر قصهی ما
هستند که هرکدام ماجرایی مختص خود دارند و اما اتفاقهایی باعث گره خوردن
زندگیشان به یکدیگر میشود.
نیمه شب بود و خانه انباشته از سکوتی سنگین. باران بهاری نرم نرمک باریدن
گرفت و صدای ضرباهنگ قطرات باران روی شیشهها بلند شد… لحظه به لحظه
بر شدت باران افزوده میشد و قطرات باران محکمتر به شیشهها میخورد. نوری
از صاعقهی ابرها، تاریکی اتاق را درهم شکست و با صدای غرّش ابرها دخترک
هراسان چشم باز کرد. خوفناک به پنجره و اطراف نگاه انداخت. سایهای
وحشتناک را پشت پردهی پنجره میدید. هینی کشید و دستهایش را محکم
روی دهان گذاشت.
گوش تیز کرد و صدایی بم، خفیف و خشدار به گوشش رسید. صدایی مثل خور
خور کردن یک حیوان وحشی و درنده. نفسهایش تند و عمیق شده بود. قلبش
به شدت میکوبید و دانههای ریز عرق بر پیشانیاش نشسته بود.
تیزتر به پنجره نگاه کرد، پرده تکان میخورد و گویی موجودی پشت حریر پرده
اسیر بود و تقلا داشت بیرون بیآید.
به زحمت صدایش را از گلو خارج کرد و فریاد کشید… از روی تخت پایین پرید
و دوان دوان سمت در اتاق رفت. به محض باز کردن در به جسمی سخت برخورد
کرد و قبل از اینکه نقش بر زمین شود، دستهایی قدرتمند بازوهایش را فشرد.
چشم بسته و بیامان فریاد میزد. گلویش از شدت فریادها میسوخت، صدایی
آشنا به گوشش رسید و دستی که محکم روی دهانش فشرده میشد تا مانع
فریادهایش شود.
این رو به علاقه مندان ژانر اجتماعی، عاشقانه پیشنهاد میکنم
نویسنده این رمان از کلیه کلیشه های دوری کرده و با قلم خوبش یکی از بهترین رمان هایی در این ژانر هست رو نوشتند
ممنون از شما نویسنده عزیز
سلام عزیزم واقعاااا خسته نباشید میگم رمانات عالین من حدود یک سال و نیمی میشه که پیجت و کانالت رو دنبال میکنم همه جوره حتی یکی دوبار خود به خود پاک شد اما دوباره پیدات کردم😁
رمانات واقعا عالین اینکه با توجه به اتفاقات روزمرگی که تو شهر و کشور داره اتفاق میفته عالی مینویسی مخصوصا واسه هم سن و سالای من دخترایی که تو سن نوجوونی هستن واقعا لازمه و تاکید میکنم حتما بخونید♥️
من خودم ژانر عاشقانه خیلی دوست دارم ولی موقعی که رمانای شما رو خوندم به رمانات خیلییی علاقه پیدا کردم شک نکن موفق میشی و همه جوره همراهت هستیم عزیزدلم موفق بشی♥️⛓️😘
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
خیلی زیبا بود
این رمان با اینکه ژانر درام داشت اما بسیار زیبا تموم شد
موفق باشی
این رو به علاقه مندان ژانر اجتماعی، عاشقانه پیشنهاد میکنم
نویسنده این رمان از کلیه کلیشه های دوری کرده و با قلم خوبش یکی از بهترین رمان هایی در این ژانر هست رو نوشتند
ممنون از شما نویسنده عزیز
رمانت عاااااالیه نگار
حرف ندااااااره
بی نظیره
این رمان رو به همه پیشنهاد میکنم که بخونن
بیش از حد ممکن عالیه 🌹
سلام عزیزم واقعاااا خسته نباشید میگم رمانات عالین من حدود یک سال و نیمی میشه که پیجت و کانالت رو دنبال میکنم همه جوره حتی یکی دوبار خود به خود پاک شد اما دوباره پیدات کردم😁
رمانات واقعا عالین اینکه با توجه به اتفاقات روزمرگی که تو شهر و کشور داره اتفاق میفته عالی مینویسی مخصوصا واسه هم سن و سالای من دخترایی که تو سن نوجوونی هستن واقعا لازمه و تاکید میکنم حتما بخونید♥️
من خودم ژانر عاشقانه خیلی دوست دارم ولی موقعی که رمانای شما رو خوندم به رمانات خیلییی علاقه پیدا کردم شک نکن موفق میشی و همه جوره همراهت هستیم عزیزدلم موفق بشی♥️⛓️😘
قلمتون بسیار عالی هستو از موضوع خیلی عالی بود🥰
واقعا خسته نباشید💐
خسته نباشید نویسنده عزیز
باتشکر از نویسنده عزیز. قلمتان مانا💜🌺