عاشقانهای خاص، ممنوعهای ناب میان دختری از جنس صلیب و مردی از جنس تسبیح. “کاترین” دختری از تبار مسیح با ورود برنامهریزیشدهاش به ایران و شرکت “ققنوس” باعث دگرگونیبزرگی در زندگی امیرسام کیانفر، مدیرعامل شرکت، میشود و روزهایی را رقم میزند که هیچگاه در تصور هیچکس نمیگنجید. بازی را به پایان میرساند که نتیجهاش تنها خ*ون بود و مرگ. مرگعشق، مرگاحساس و مرگتمام هستی این مرد.
دستانش را به روی کمر و پارچهی حریر لباسخواب مشکیاش قلاب کرد و نگاه دریاییاش را به عکس مقابلش دوخت. در حالی تمام اجزای صورت درون عکس را در ذهنش حک میکرد؛ زمزمه کرد: – بالآخره اون روز رسید. دستانش را از کمر جدا کرد و انگشتان کشیدهاش را به روی عکس کشید و جایی میان تیغهی فک و گردن او را لمس کرد. – روزی که برای رسیدنش خودم رو قربانی کردم و البته آبروی تو رو!. چشمانشرقی مرد را در ذهنش حک کرد و با لبخندی که او را بیشاز همیشه مرموز میکرد؛ نام مرد را بر زبان آورد: – امیرسام کیانفر. انگشت اشارهاش را چندینبار به روی عکس زد. – امیدوارم قاعدهی بازی رو خوب بلد باشی تا نبازی. صورتش را جلوتر برد و چینی به ابروهای نازکش داد و غرید: – که اگه ببازی زندگی من از اینی که هست خرابتر میشه. صورتش را عقب کشید و نگاهش را از روی تابلو بالا کشید تا به عکس خودش رسید. چند قدم به عقب برداشت و در حالی که خودش را مورد خطاب قرار میداد به روی مبل چرم جای گرفت. – باید خوب بازی کنی کاترین؛ طوری که همه؛ حتی خودت هم باور کنن تو یکدختر از همهجا بیخبری. متوجه که هستی؟ و ابرویی به نشانهی پرسش بالا انداخت. به سرعت، حالت چهرهاش تغییر کرد و چشمانش رنگ مهربانی گرفتند و بالبخند پاسخ خود را بیان کرد: – متوجهم. چشمانش را به آرامی به روی هم قرار داد و زمزمه کرد: – بازی شروع شد. و شروع به شمارش کرد: – یک، دو، سه. با پیچیدن صدای زنگ ساعتبزرگ در گوشش، لبخندش عمیقتر شد و چشمانش را باز کرد و به سمت ساعت برگشت. درست طبق برنامهریزیاش پیش رفته بود. از جای برخاست و دستی به لباسهایش کشید و مقابل آینه ایستاد. – به زندگی جدیدت خوش اومدی کاترین ایلیچ. و نگاه شرورش را در پشت سرش جای گذاشت و ماسک جدیدش را بر روی صورت نشاند. ماسکی که حتی خود او را فریب میداد و آیندهای عجیب را برایش رقم میزد. کاترین ایلیچ. این اسم غوغایی در زندگی مردشرقی ایجاد میکرد که هیچکس از پسش بر نخواهد آمد؛ غوغایی از جنس ویرانی!.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام
خانم سیف الهی عزیز میخواستم بدونم رمان هایی کع درکانالتون بصورت فایل گذاشتید مثل صلیب شکسته
با اجازه شما گذاشته شده وقابل خوندن بصورت رایگان است؟
خسته نباشی عزیزم عالیه رمانت
😘😍جگرت را قربان
ممنون دلبرم😍😘
عاشقانهای زیبا. خسته نباشی مهدیه جان قلمت مانا🌼🤍