تو میروی، میروی و میروی…
و بگذار پوزخند آخر را من نصیبت کنم.
بهخیالت رفتی و مرا با روح مُرده و قلب تکهتکه شدهام جا گذاشتهای؛ اما بازی آخر را باختی!
چون نفهمیدی آنقدر خودم را به تو کوک زدهام که رفتنت هست و نیست مرا میبَرَد.
چیزی برای جا ماندن نیست.
نبودنت مرا به آن جا کشانده است که هر بار ابر تیره در آسمان میبینم، قسمش میدهم نبارد! مبادا باز بوی نمِ خاطرات بلند شود…
****
میدانی جان من؟! عجیب نیست صبحهایی که بیدار میشوم را با چشمان خونشده آغاز میکنم. من عادت دارم شبهای بیتو، ساعتها خوابِ پیاز خورد کردن را بببینم…
****
زمانی که رفتی، بهار هم رفت و من حالا سالهاست در زمستان ماندهام!.
نگاهم به آخرین آدمبرفی در حال آب شدن است. نه! اینجا خورشیدی نیست.
فقط آدمبرفیها هم، همپایم اشک ریختند برای بهار رفتهشان!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
خسته نباشید ?=*)
ممنون
نویسنده عزیز خداقوت، قلمتون مانا???