خیلی ها خداوند رو صدا میکنن،اما وقتی بهشون جواب میده که از صمیم قلب باشه.موقعی که تمام درها به روی انسان بسته شده باشه و هیچ پناهی نباشه؛امیدت از همه قطع شده باشه؛دیگه کسی نخواد یا نتونه برات کاری کنه؛نخوای از آدما کمک بگیری؛بفهمی اون فقط همه چیزه؛ و اینکه عشق اونه؛ وفادار اونه؛ همون وقتی که دستت از همه جا کوتاه شده و نا امیدی؛اون موقع است که گریه ات از ته قلبته؛اون وقته که با تمام وجودت صداش می کنی.اون موقع که بهت جواب میده… خالصه:داستان ما درمورد زندگی دختری به نام مانیا است.دختری خوشگل و شیطون و درهمان حال مهربون.مانیای ما توی خونواده ی پولداری بزرگ شده است.مانیا به تولد دوست صمیمیش دعوت میشه و اونجا پارسا پسر داستان ما رو می بینه.این دو نفر بعد یه سری اتفاقات عاشق هم می شن ولی…
_چته مانی؟چته بابا؟!دوباره صبح شد و من تو رو دیدم؟بذاربخوابم خب!! _بلندشو دختر مگه تو کلاس نداری؟ _ای وای خدا پاک یادم رفت امروز با آقای مجد کلاس دارم، به خدا منو میکشه اگه دیر برسم. به ساعت نگاه کردم، ۸ بود؛کلاس من نه و نیم شروع میشد. زود بلند شدم و دست و صورتم رو شستم. _مانی برو بیرون دیگه بیدار شدم. _باشه بابا غر نزن رفتم. یه مانتو مشکی با یه شلوار مشکی و مقنعه پوشیدم و زود از پله ها رفتم پایین. _صبح بخیر مامان خوشگلم. مامان: صبح بخیر عزیزم بیا صبحانه بخور. _نه مامانی دیرم شده باید زود برم. مانی:ولش کن مامان لوسش کردی! رو به مانی گفتم:به کوری چشم حسود.خدافظ من رفتم. دکمه آسانسور رو زدم و رفتم پایین.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
رمان خوبی بود پیشنهاد میکنم بخونید من خوشم اومد
خسته نباشید نویسنده عزیز. قلمتان مانا?
قلمت مانا❤
خسته نباشید نویسنده عزیز