حالا بنشین و تماشا کن خرد شدن تک تک استخوانهایم را!
….
نمیدانم گناهم چیست، که اینگونه قصاصم میکنید!
مگر من چه کردم؟
مگر خواستن خانواده کنار هم، چیز زیادیست؟!
پدر!
تو نبودی که میگفتی؛ بدون من زندگیات معنایی ندارد؟
تو نبودی که مرا، دُردانه میخواندی؟
حال دُرانهات، شبها تا سپیدهدم چشم بهراهت مینشیند؛ تا شاید قبل از خوابش سر برسی.
مادر!
تویی که معبودم بودی و ستایشت میکردم.
تویی که تا شب برایم قصه نمیخواندی، خودت هم خوابت نمیبرد.
حال چرا، حتی اسمم را هم صدا نمیزنی؟
اگر اینقدر در زندگیتان اضافی بودم؛ چرا مرا نگه داشتین؟
شما شاید نبینید؛ اما بن بست زندگیام به دستتان ساخته شد!
کاش رها شوم، تا شاید آرام گیرد دل نیمه جانم!
……
تمام وجودم را، سکوتی سرسامآور فرا گرفته.
آنقدر این بغضلعنتی را خفه کردهام، که دیگر صدایم از شدت گرفتگی در نمیآید.
کل وجودم درد میکند،
جای کبودیها هنوز هم روی قلبم میسوزد.
کاش اینجا نبودم!
ای کاش، تمام میشد این بنبست لعنتی.
کاش میشد خوابید!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.