سلام خدمت همراهانِعزیز انجمن تک رمان
امروز قراره یک گفتگوی پربار و جذاب با Saba.N صبا نصیری عزیز داشته باشیم.
امیدوارم که این مصاحبه مورد توجهتون قرار بگیره و دوستش داشته باشید…
– سلام صبا جان، خیلی ممنون که وقتت رو برای این گفتگو به من دادی.
◇سلام سلام…
وقتتون بخیر.
خواهش میکنم و خیلی ممنون از شما.
– خوب جانم، میشه لطفا اول از همه، یک بیوگرافی کوتاه از خودت برای ما بگی؟
◇صبا نصیری هستم. متولدِ 1381/09/20
تکفرزند و اهلِ شُمال!
نویسنده، داستاننویس و دلنویس.
– مشتاقم بدونم که شروع نویسندگی برای تو چطور بوده؟
◇شروع نویسندگی برای من از علاقهی شدیدم به کتاب خواندن شروع شد. مخصوصا خوندن رمانهای عاشقانه و یا اجتماعی.
گَهگاهی کتابهای شعر، متون دلنوشته و یا مقالههای روانشناسی.
اولین بار در سیزده سالگی دست به قلم شدم که اتفاقا با سیلِ بازخوردهای مثبتِ خانواده و دبیرهای ادبیاتم مواجه شدم.
– از بین آثاری که منتشر کردی خودت کدوم رو بیشتر دوست داری؟
◇الان که دارم به این سوال پاسخ میدم، نهم مرداد ماهِ سال هزار و چهار صد و یک هست. حوالیِ نُه و نیمِ شب و من، کُلی آثارِ منتشر نکرده دارم. پس اگر بخوام جوابِ مختص به فقط این زمان رو بگم؛
از میان رمانهایی که منتشر کردم، واژگون رو خیلی دوست دارم.
از بینِ رمانهای منتشر نشدهام، رمانِ مختوم به تو.
از میان دلنوشتههام، دلنوشتهی ساعتِ عاشقی و از میانِ داستانهای تکپستی و کوتاهم، داستانِ آریا!
– کدوم رمانت موفقتر بوده؟
◇بنا به بازخوردِ خوانندهها و شهرت، پیستمرگ به شدت موفق بود؛
اما در نهایت رمان واژگون موفق به گرفتن تگ حرفهای شد.
و البته که معتقدم، هر اثری که به قلم خودم نوشته شده باشه، موفق هست و خواهد بود!
– یکم از مشکلات و موانع راهی که در پیش گرفتی برای ما میگی؟ و این که چطور ازشون عبور کردی؟
◇مشکلات همیشه و همهجا هستن. برای تمامیِ رشتهها و در هر حیطهای!
و مسلما برای من هم سختیهایی در این راه وجود داشته که بنده به همراهِ خانواده و پدرم که بزرگترین حامیِ من بوده و هست، از تمامشون گذر کردم.
من تونستم از بازخوردهای منفی که گاهاً مقصدشون تنها تخریب و نااُمید کردنِ من بود، بگذرم؛ انرژی بگیرم و روز به روز قلمم رو قدرتمندتر کنم.
– کمی هم در مورد رمانهات و دلنوشتههات برامون بگو.
◇واژگون، پیست مرگ و یا حتی رمانِ فعلیِ در حال تایپم که اسمش تیامو هست…
هر کدومشون به نحوی زیبا هستن و داستان فوقالعادهی خودشون رو دارن!
دلنوشتههام از نظر خودم و اکثر مخاطبها، به شدت احساسی هستند؛
به طوری که دو حسِ عشق و دلتنگی رو میشه همزمان در اکثر پستها؛ به ویژه در پستهای دلنوشتهی دُچار و ساعت عاشقی، درک و احساس کرد.
– نویسندگی اولویت چندم زندگی شماست؟
◇به قطع میتونم بگم اولویتِ اول!
– از دیدگاه شما، چه کسی لایق لقب “نویسنده” است؟ در واقع نویسنده بودن تو ذهنت چطور تعریف میشه؟
◇از نظرِ من یک نویسنده، صرفا فقط کسی نیست که اثری رو منتشر و یا چاپ کرده باشه! صرفا کسی نیست که مشهور شده باشه و یا چندین و چند هزار مخاطب داشته باشه.
هر کسی میتونه نویسندهی خلوت خودش باشه! از نظرِ من حتی یک دختر بچهی نُه ساله که آخرِ شبها برای پدرِ از دسترفتهش نقاشی میکشه و یا نامههای کوتاهِ با املای غلط مینویسه هم نویسندهست!
از نظرِ من، نویسندگی علاوه بر هنر و استعدادِ لازم… دل هم میخواد. من اینکارو دلی میدونم؛ پس برای این لقب، دسته بندی خاصی قرار نمیدم.
ولیکن معتقدم کسانی که برای جذب مخاطب و یا هزارانِ دلیلِ پوچ دیگه، دست به نوشتن رمانهای بیمحتوا و پر از حاشیه و صح*نههای نه چندان اخلاقی میزنند، هیچ لایق این لقب ارزشمند و ادبی نیستند.
– به نظرت چه چیزی یک اثر رو ارزشمند میکنه؟
◇قلمها متفاوته… دیدگاهها هم همینطور!
از نظرِ من نوع نگارش و قلمِ یک نویسندهست که میتونه یک اثر رو به اوج و ارزشمندی بکشونه. ایدهها تا هر زمان و اصلا تا بیانتها میتونن تکراری باشن؛ اما هر نویسنده میتونه اون ایده رو به سبکِ نگارش و قلم خودش بنویسه و تبدیل به یک اثر خاصش کنه.
– یک خاطرهی بامزه مربوط به نویسندگی برامون بگو؟
◇خاطرهی خاصی در ذهنم نیست اما یادم هست که بخاطر نوشتنهای زیاد، یک دورهی کوتاهی رو عینک لازم شده بودم.
دخترهای دبیرستان عینکی که بهش عادت نداشتم رو از روی کتاب و یا میز برمیداشتن و عینکِ خانمِ نویسنده صداش میزدن!
– بزرگترین نگرانیات به عنوان یه نویسنده چیه؟
◇اینکه کتاب و کتابخوانی فراموش بشه:)
– کاری هست که اگر به گذشته برگردی انجامش ندی؟
◇قطعا نه! من اگه هزار بار هم به عقب برگردم، باز همین مسیر رو انتخاب میکنم. بالاخره هر کار و تصمیمی که در گذشته گرفتیم، به نوع خودش، خوبِ اون زمان بوده!
– سلیقهی شخصیت در مورد رمانها چیه؟ ژانر و سبک مورد علاقهات؟
◇بیشتر عاشقانه و اجتماعی مینویسم و به همین سبک و ژانر علاقه دارم.
البته استعدادِ خاصی هم در نوشتن ژانرهای وحشت و تخیلی دارم. تا به امروز اثری با این ژانر و سبک منتشر نکردم؛ اما به زودی قصد انجام این کار رو دارم. اثری در این ژانر که احتمالا با اسمِ “تکرارِ بازیِ اول” منتشر بشه.
– در مورد نویسندگی چه چیزی بیشتر از همه برات چالش برانگیزه؟
◇عاشق خلقِ شخصیتهایی هستم که مخاطب تا سالیانِ سال اونها رو فراموش نکنه…
فکر میکنم خلقِ شخصیتهای موندگار، اصلیترین چالشیه که در هر اثر باهاش مواجه میشم.
– بزرگترین تغییری که نویسندگی توی شخصیت و زندگی شما ایجاد کرده چی بوده؟
◇من با نویسندگی رشد میکنم و نوشتههام با من! گمون میکنم این بزرگترین تغییر هست؛ همزمان که من موفقتر میشم،
نوشتههام قدرت بیشتری میگیرن. این ر*اب*طه دوسویهست؛ پس این تغییر تا آخر همچنان ادامه داره…
– نوشتن برات آرامش بخشه یا هیجان انگیز؟
◇آرامبخش!
ذهنِ شلوغم با نوشتن مرتب و کاملا ساکت میشه.
– شاید سوال تکراریای باشه اما می پرسم، اگه قرار باشی رمانی بر اساس زندگی خودت بنویسی اسم این رمان چه خواهد بود؟
◇صد در صد یه کتاب سه جلدی ازش میساختم.
جلد اول: بندگی.
جلد دوم: از دوباره!
جلد سوم یا همان جلد آخر:
-چسب زخم.
– برای نویسندگی از چه چیزی الهام میگیری؟
◇تقریبا از هر چیزی که توجه و نظرم رو به خودش جلب کنه. که اون چیز میتونه خیابانِ خلوتی در یک شبِ بارونی باشه و یا حتی یک موزیک!
– به نظرت کدوم ژانر نوشتنش از همه سخت تره؟
◇هر ژانری سختی خودش رو داره؛
پس…
همهی ژانرها!
– نظرت در مورد ایدههای تکراری چیه؟
◇همونطور که در یکی از سوالهای قبلی جواب دادم، نظرم به اینکار اصلا منفی و یا بد نیست! یک ایده میتونه هزاران بار نوشته بشه؛ اما هر بار به یک شیوه و یک نگارش خاص که مختص به خودِ اون نویسنده هست.
– برای نوشتن به شرایط خاصی نیاز داری؟ مثلا سکوت مطلق یا تنهایی؟
◇نه. شرایط محیطی خاصی لازم ندارم؛ ولی به قطع میتونم که بگم حدودا نَوَد درصد نوشتههام رو زمانی نوشتم که همزمان داشتم موزیک گوش میدادم و این یعنی موزیک، حتما باید باشه.
– اگر قرار باشه با گفتن چهارتا ویژگی ما رو با خودت آشنا کنی چی میگی؟
◇هنرمندم!
یه هنرمندِ صبور، قوی و اُمیدوار!
– لطفا چند کتاب خوب که خوندی به ما معرفی کن.
◇چهار اثر فلورانس اسکاویل شین…
کیمیاگر…
من پیش از تو و من قبل از تو…
و سر آخر:
مثل خون در رگهای من از شاملوی بزرگ!
– بزرگترین آرزوت چیه؟
◇اینکه یه روزی توی شهرمون یه کافهکتابِ خودم رو بزنم.
– یک آرزو برای اشخاص مهم زندگیت:
◇همیشه خدا براشون بخواد!
کار خوبه که خدا برای آدم بخواد.
خدا هم که جز رحمت و خوبی چیز دیگهای بلد نیست. پس آرزو میکنم که خدا براشون بخواد!
– یک آرزو برای تک رمان:
◇هر روز نسبت به دیروز شلوغتر، موفقتر و محبوبتر بشه.
– نظرت دربارهی تک رمان چیه؟
◇بهترین انتخاب برای یک نویسنده!
اَمن، محبوب و موفق!
– حرف آخر؟
◇نوشتن سِحر میکند؛
پس…
خوشا به حالِ ساحران:)
– بازم ممنون از اینکه درخواستمو قبول کردی و وقتت رو در اختیارم قرار دادی؛ گفتوگوی دلچسبی بود.
◇خیلی ممنون از شما و تیم قوی و خوب انجمن تک رمان.
به شخصه از این گفتگو بسیار ل*ذت بردم.
به امید موفقیت های روزافزون این نویسندهیعزیز