سرکار خانوم سونیا جلالت:
1.سلام سونیای عزیزم خیلی ممنونم ازت که تایمت رو در اختیار ما گذاشتی امکانش هست یک بیوگرافی از خودتون بگید تا خوانندهها بیشتر باهاتون آشنا بشن؟
. سلام مهربون، من از شما ممنونم. خب بزار یه تنوع ایجاد کنیم تا کسی که سوال میپرسه فقط شما نباشی. چطوری؟ (قربونت عشقم بد نیستم)
خب (صاف کردن گلو) بیوگرافی: سونیا جلالت هستم. 16 سالمه و… دیگه نمیدونم چی بگم.
۲. از چه زمانی وارد تک رمان شدید؟
2. فکر میکنم بهمن ماه سال پیش بود.
۳. قبل از تک رمان توی سایتهای دیگهایی هم بودید؟
۳. بله بودم. اولین سایت نویسندگی که توش ثبت نام کردم تک رمان بود ولی صادقانه بگم، این انجمن بهترین انجمنی بود که تا حالا توش ثبت نام کردم. چون اینجا به مراتب جنگ و آشوبش خیلی کمتره و کاربرای فعالی هم داره.
۴. از بین کارهای نهچندان زیاد ولی زیباتون توی انجمن، کدومشون رو بیشتر دوست دارید؟
4. حقیقتش نمیدونم. سه تا اثر بیشتر ندارم و قبل از این دلنوشته ننوشته بودم. اولین دلنوشتم «رویای ویرانه» بود و همزمان با اون «در وصف او» رو با خواهرم مینوشتیم. تازگیا هم یه دفتر خاطرات با عنوان «دستنوشتههایی برای مهتاب» شروع کردم. واقعاً نظری ندارم. کدوم نویسندهای اثر خودش رو دوست نداره؟ پس تبعیض قائل نمیشم و میگم که همه رو به یه اندازه دوست دارم.
۵. آیا برای کارهاتون سعی در رعایت کردن مواردی مثل عقاید، افکار، خط قرمز و… میکنید؟
5. خب قطعاً بله. هر کسی برای خودش چهارچوبی داره و باید بهش احترام گذاشته بشه. پس بهتره همیشه سعی کنیم که از اون چهارچوب اخلاقی خارج نشیم. من خودم روی این مسائل خیلی حساسم و کسایی که منو میشناسن هم از این موضوع خبر دارن.
۶. تاحالا کار مشترکی با خواهرتون BellaSky انجام دادید؟ اگر نه چرا؟
6. بله. همونطور که بالا هم گفتم دلنوشته «در وصف او» رو با خواهرم مینویسم.
(اسم خواهرشون اومد دعوت میشه به گپ تایم #مدیری_انجمن)
۷. آیا تاحالا بین دلنوشتههایی که توی انجمن قرار دارن، عاشق نوشتهایی شدید؟
7. راستش زیاد دلنوشتههای اینجا رو نمیخونم. ولی چندتایی هستن. اولین دلنوشتهای که اینجا خودم دلنوشته «سلنوفیل» از .ATLAS. رو دوست داشتم. بعد دلنوشته «پندارههای سکوت» از BellaSky رو دوست دارم خیلی ادبی و قشنگه (چون خواهرمه نمیگم). و این آخریا یکی هم خوندم که اندازه پارتاش زیاد استاندارد نبود اما قلمش رو دوست داشتم. «دلنوشته بغض بیپناه» از melika84 و آخری هم دلنوشته «همه چیز به رنگ سپیدهدم» از ساچلی رو دوست داشتم. خیلی شاعرانه بود.
۸. اگر شخصیتتون یک ژانر بود، شما چه ژانری بودید؟
8. شاید فانتزی
۹. شما با خواهرتون دوقلوی همسانید؟ چه فرقی بینتون هست؟
9. بله. خب از نظر خودمون که اصلاً شبیه هم نیستیم ولی خیلیا میگن خیلی شبیه به همیم. والا تفاوت، باید بگم تفاوت اخلاقی بسیاررر زیاد. قدش دو سه سانت از من بلندتره، صورتش گردتره و… دیگه هیچی.
۱۰. با خواهرتون صمیمی هستید یا اختلاف دارید؟(وی عاشق دوقلوهاست *)
10. هر دو گزینه. حد وسط دوست داشتن و تنفر
۱۱. تاحالا کتابی جدای از دنیای رمان و عشق و عاشقی خوندید؟
11. امیدوارم که سوالت رو درست متوجه شده باشم. اگر منظورت کتابی به غیر از رمانه، بله دایرةالمعارف هم میخونم. اگه منظورت رمانی به غیر از رمان عاشقانهست بله. تنها رمان عاشقانهای که خوندم «دختری که رهایش کردی» بود و بقیه همشون فانتزی، جنایی، ترسناک و تاریخی بودن.
۱۲. اصولا اگر قرار باشه یک کتابی رو بین ژانر عاشقانه و ترسناک انتخاب کنید، انتخاب شما کدومه؟
12. قطعاً ژانر وحشت.
(ترسناک دخترم )
۱۳. فکر میکنید بچههای انجمن، یا کلا دوستاتون توی دنیای واقعیت، چه تصور خندهداری از شما دارن؟
13. راستش نظری راجع به این موضوع ندارم. زبانم قاصره.
۱۴. چطور میشه با خوندن کتابی وارد دنیای جدیدی شد؟
14. ورود به دنیای جدید از طریق کتاب خوندن، تجربهای چندوجهیه که تخیل، احساسات و عقل را درگیر میکنه. این به خواننده اجازه میده تا از خود واقعیش فرار کنه، دیدگاههای مختلف را بررسی کنه و سفرهای تخیلی رو شروع کنه. با باز کردن یک کتاب، قفل ماجراها، ایدهها و بینشهای زیادی را باز میکنیم و درک خودمون رو از دنیای تخیلی و زندگی شخصیتها میسازیم.
۱۵ به نظرتون اینکه میگن ” قلبم به معنای واقعی شکست” تا جه حدی درسته؟
. جمله “قلب من به معنای واقعی کلمه شکست” میتونه درد رو طوری به طرف مقابل القا کنه که عمیقاً روح انسان رو تحت تاثیر قرار بده. هر کلمه توی این جمله وزن هزار احساس ناگفته رو داره، مثل سنگهای سنگینی که توی برکهای افتاده باشن و موجهایی ایجاد میکنن که خیلی فراتر از پاشیدن اولیه است. این عبارت تصاویری از قلبی را تداعی میکنه که زمانی پر جنب و جوش و پر از زندگی بود، ولی الان خرد شده، شبیه به گلی که زمانی شکوفا شده بود که زیر تابش خورشید پژمرده میشه. وقتی به ز*ب*ون میاد، به سمفونی غم تبدیل میشه، جایی که هر نت، صدایی از همدلی در قلب شنونده ایجاد میکنه. انگار هوا از جوهر غم غلیظ و مثل کفن دور ما پیچیده میشه و آسیب پذیریهای خودش رو بهمون یادآوری میکنه.
منظرهای را تصور کنین که توش خورشید غروب کرده و سایههای بلندش رو بر روی یک مزرعه میندازه. این عبارت این صح*نه را به وضوح ترسیم میکنه، جایی که سبزی امید و عشق پژمرده شدن و تنها یادآوریهای واضحی را از چیزی که قبلاً بوده به جا میذاره. این یک منظره از دست دادنه، جایی که خاطرات مثل ارواح باقی میمونن، خاطرات خنده و شادی زمزمه میشن که حالا با سکوتی دردناک جایگزین شده. این عبارت باعث میشه که روح آسیب دیده طرف رو بشه لمس کرد و عمیقاً باور دارم که یه چیزی درستتر از درسته. معنای واقعی این عبارت رو میتونم اینطور توصیف کنم
برای دنبال کردن ادامه مصاحبه با سونیا جلالت کلیک کنید!
مصاحبه با سونیا جلالت دلنویس تک رمان